هویتها و بخصوص گفتمان ملی مدرن درون فضایی از تفاوت ها شکل میگیرند و همزمان دارای بعد حضور و غیاب فرهنگی هستند و در چنین فضایی اقدام به تاریخسازی می کنند. چنین فضایی برابر با سلطه ی «خود» در برابر یک دیگری است که همزمان با سیاست های یکسان ساز همراه است؛ حضور هویت های پکپارچه برابر با طرد و به حاشیه رانده شدن تفاوت در حوزه ی امر اجتماعی است و تاریخ نیز روایتی است در این بستر قلمروگسترانی و قلمروزدایی. گذشته رویدادی است که اتفاق افتاده است و تاریخ نیز در چارچوب یک گفتمان روایی آن را برایمان برمی سازد. همواره می توان پرسید که تاریخ برای چه کسی است؟ چنین پرسشی تاریخ را به صورت متنی مسأله برانگیز و معضل زا در می آورد.
اهمیت تحلیل گفتمان تاریخی به چالش کشیدن تاریخ به عنوان متنی تک صدا و به پرسش کشیدن آن است. روایاتی که در پیکر های هژمونیک جامعه از بس رسوب یافته اند که خصلت عینی به خود گرفته اند. تحلیل گفتمان نگاهی واسازگرا به تاریخ دارد و جنبه های حضور و غیاب هویت های فرهنگی مؤثر در فرایند تاریخ سازی را بر مبنای مناسبات قدرت در سطح خرد بازسازی و بازتعریف می کند و حوزه های غیاب و به حاشیه راندگی را دوباره رویت پذیر می سازد.
تحلیل گفتمان، تاریخ را به مثابه بایگانی در نظر می گیرد و ابعاد سکوت این بایگانی را برجسته می سازد: چه کسی در تاریخ یا به عنوان تاریخ شناخته می شود؟ آن گروه ها و رخدادها که تاریخ آکادمیک از آن ها بی خبر است کدام اند؟
در این میان لازم است فضایی را برای طرح مسأله تاریخ نویسی کردستان گشود؛ حوزه معضل زا و متناقصی که کانون گفتمان پردازی های گوناگون بوده است. با شکل گیری دولت های مدرن در ترکیه، عراق و ایران و فرایند ملت سازی در این دولت ها، کردها موضوع سیاستی بودند که اکنون به عنوان سیاست های دیگری سازی می شناسیم. این سیاست بیانگر این نکته است که هویت پذیری فرایند ارج شناسی از طریق یک ابژه ی دیگر است، ابژه غیریت. از این نظر هویت به جهت مداخله ی این غیریت است که همواره متزلزل و نامعین است و شما زمانی به موقعیت ثابت و ایستایی دست پیدا می کنند که این اثر غیریت را سرکوب و یا به صورتی ایدئولوژیک در خود پنهان و ترکیب نماید.
تجارب کردها از خاورمیانه قرن بیستم یادآور سیاست های سرکوب و دیگری سازی در این منطقه است که همواره درون نظم گفتمان ملی به عنوان عنصری مزاحم بازنمایی شده است. دیگری سازی در قالب بازنمایی ها و نفی موجودیت هویت کردها ، تبعیدهای برنامه ریزی شده، هم چنین سیاست های دیگری ستیزی در عراق که مبتنی بر تبعید و سیاست های ادغام و تعریب کردها بود، به صورتی فاحش در جنایت های انفال و شیمیایی حلپچه متجلی شد تا جایی که براساس گزارشات بین المللی در سال 1988 دولت عراق با حاکمیت حزب بعث(صدام حسین) و «جنایت علیه بشریت و ژینوساید، متهم شد و هم چنین در سال 1991 پس از جنگ خلیج فارس جامعه بین الملل شاهد بزرگترین بحران پناهندگی در قرن بود(خلیج الاسلامی، 1386). این بحران نیز خود متوجه کردها بوده است.
کردها در برابر سیاست های ملت سازی به صورت غیریت ریشه ای ترسیم شده اند که همواره نظم حاکم را تهدید می کند و سیاست های دیگری سازی و دیگری ستیزی، کردها را به موقعیت در حاشیه بودگی پرتاب کرد. نکته حائز اهمیت این است که فرایند تاریخ نویسی کردستان را نمی توان خارج از این تنازعات و تعینات جغرافیای سیاسی و به صورت کلی موقعیت در حاشیه ای مورد خوانش قرار داد.
چنان چه قبلاً ذکر شد اگر تاریخ را عرصه کنش برسازنده هویت های فرهنگی و اجتماعات تخیلی تصور کرد، در این صورت در مورد تاریخ کردستان چه می توان گفت؟ با این حال کمترین پرسش ها حول این مساله شکل گرفته است که تاریخ نویسی کردستان چه فرایندهایی را طی کرده است و گفتمان تاریخی تحت چه شرایطی نوشته شده و از چه زمانی خود تاریخ کردستان به مثابه حوزه ای پروبلماتیک آشکار می شود؟
کردها در رابطه با تاریخ چه جهت گیری را داشته اند؟ شکل مواجهه آن ها با امر تاریخی چگونه بوده است و چه جایگاهی را در رابطه با موقعیت حاشیه ای داشته است؟ ترکیب بندی آن ها از امر تاریخی و اکنون شان چگونه بوده است؟ اکنون به عنوان نقطه عزیمت به گذشته را چگونه صورت بندی کرده اند و این صورت بندی چه پیوندی با گفتمان تاریخی دارد؟آیا آن ها از طریق گفتمان تاریخی توانسته اند پرسش های انتقادی در باب پدیده ی مدرن دولت ـ ملت در خاورمیانه ، مطرح کند؟
پاسخ به چنین سوالاتی منوط به طرح این پرسش است که تاریخ نویسی کردستان چه شاکله هایی را تاکنون به خود گرفته است؟ چیزی که هدف پژوهش حاضررا شکل می دهد
بازخوانی و بازاندیشی این فرایند قبل از هر چیز به معنای بازیابی صداهای فراموش شده ی چنین تاریخی است.
تحلیل گفتمان تاریخ نویسی کردستان به معنای بازاندیشی ساختارهای حاکم بر این فرایند است و قرار دادن فرایند تاریخ نویسی کردها در زیر مجموعه ای کلان تر یعنی تاریخ سازی هویت های شکل گرفته درفضای بینابینی است.
اهمیت مسأله تاریخ در نوشتن و نحوهی روایت آن است. چه کسانی تاریخ را مینویسند؟ در اینجا نوشتن به معنای روایت کردن است که همواره جامعیت یک مسأله را نمیتواند پوشش دهد و روایت کردنمبتنی بر زاویهای است. پرسش بر سر این است که این متون با چه رویکردی به تاریخ نگاه کردهاند و تاریخ مکتوب دارای چه گفتمانی است. رویکردشناسی و گفتمان کاوی تاریخ نوشته شده همواره می تواند حقیقت و عینیت آن را به چالش بکشد و وجه پنهان و نوشته نشدهی تاریخ را آشکار کند و همچنین می تواند اصطکاکها و همپوشانیهای گفتمانهای متفاوت نوشتن تاریخ را آشکار کند.
اهمیت دیگر موضوع واکاوی شاکله های طرد و شمول درون روایت های تاریخی است. آیا تاریخ را باید از بالا نوشت، یعنی توسط گروه های نخبه یا براساس موقعیت های متکثری نوشت که درون امر اجتماعی ریشه دارند و همچنین جایگاه فرودستان در میان امر تاریخی چیست؟ مسأله بر سر این است که چه کسانی سخن میگویند و آیا فرودستان میتوانند سخن بگویند، خود را بنویسند و روایت کنند ودر نهایت شنیده شوند؟
با توجه به اینکه اکثر تاریخنگاریهای کردستان را نویسندگانی غیر(اروپاییان)انجام دادهاند، ضرورت دارد رویکرد درونی و بیرونی این تاریخنویسی را با هم مقایسه کرد و شکافها و تضادها را نشان داد و تاریخ را در ارتباط با روابط تنش ها و روابط سلطه مطرح کرد. چیزی که هدف و ضرورت پژوهش حاضر را شامل می شود. به عبارت دیگر هدف از این پژوهش گشودن فضایی است که در آن تاریخ نویسی به عنوان یک پدیده فرهنگی ساخته و روایت می شود. بر همین مبنا، گفتمان کاوی متون تاریخی مورد نظر و بررسی رویکردهای تاریخ نویسی درونی و بیرونی و همچنین ساختارهای روایی حاکم بر فرایند تاریخ نویسی کردستان از جمله اهداف این پژوهش است. چراکه با بازخوانی چنین سویه هایی است که می توان خود تاریخ را در بسترهای متخاصم امر اجتماعی بازخوانی کرد و دریچه ای را به سوی صدا (بیان)ی گروه های مختلف گشود.
این پژوهش بر اساس این پرسش بنیادی شکل گرفته است که نحوه ی روایت نویسندگان غیر(اروپاییان) و نویسندگان کُرد از تاریخ کردستان چگونه است؟ و فرایند تاریخ نویسی کردستان دارای چه صورت بندی های گفتمانی است؟
احمد محمدپور (1392) نیز در مقالهای با عنوان «تاریخنویسی کردستان در چنبرهی گفتمانها» فرایندی تاریخنگاری کرد را به پرسش میکشد و با تلفیق رویکرد نظری فوکو درباره گفتمان با ایدههای پست مدرنیستی کیت جنکینز به دستهبندی متون تاریخی کرد می پردازد. وی دو گفتمان تاریخنویسی را دستهبندی می کند: گفتمان شرقشناسانه و گفتمان ناسیونالیستی: «به این معنی که شیوه و دید برخی از آنها [اسناد تاریخی] شرقشناسانه و به هدف و اندیشهی و مفهومی شرقشناسانه شده اند و برخی دیگر از آنها نیز با رویکردی ناسیونالیستی نوشته شده اند» (محمدپور، 1392: 9). محمدپور همچنین گفتمان ناسیونالیستی را به دو بخش گفتمان ناسیونالیستی دیگری کرد (شامل ترکها، عربها، فارسها) و گفتمان ناسیونالیستی خود کردها تقسیم می کند و در مورد دومی اشاره می کند که چون این متون به هدف مقاومت نوشته شده اند و این گفتمان دارای جایگاه حاشیهای بوده نتواسته است حقیقتی را برای خود صورتبندی کند و در این راستا به کتاب «شرفنامهی» شرف خان بدلیسی اشاره می کند.
آخرین نظرات