تکرار جرم در میان کودکان و نوجوانان کانون اصلاح و تربیت، امری است که نیاز به بررسی دقیق دارد تا بتوان عواملی که در آن دخیلند را شناسایی و خنثی کرد تا کانون به هدف اصلی خود یعنی اصلاح و جامعه پذیری این کودکان برسد. اما در این میان عواملی ( چه فردی چه سازمانی) وجود دارند که مانع تحقق این امرند. عوامل فردی، عواملی هستند که کودک و نوجوان بعد از اصلاح اوّلیه (بنابرفرض) و آزادی دوباره با آنها روبرو میشود. عواملی مانند بیکاری، ترک تحصیل، محیط اجتماعی و خانوادگی اولیه، برچسب خوردن همگی باعث میشوند که او دوباره مرتکب جرم شود.
امّا عاملی که مهمتر از عوامل فردی هستند عوامل داخلی کانون اصلاح و تربیت اند. کودک و نوجوان بزهکار برای بار اوّل، با هدف اصلاح و تربیت و بازاجتماعی شدن و مهیا کردن روحی و جسمی فرد برای بازگشت به جامعه، به این مکان ارجاع داده میشود. حال اگر هدف اصلاح و تربیت درست پیگیری نشود میتوان گفت که تکرار جرم به عنوان کارکرد پنهان این مرکز، چندان بعید هم نباشد. عدم طبقه بندی کودکان و نوجوانان براساس جرایم ارتکابی، عدم جداسازی نوجوانان سابقه دار از آنانی که برای بار اوّل به آنجا آمده اند، انتقال مواد مخدر به داخل کانون، عدم اصلاح روحی کودکان و نوجوانان، همه از عوامل مخربی هستند که در تحقق هدف اصلاح و تربیت تاثیر منفی بسیاری دارند. در این گفتار تلاش میشود با بهره گرفتن از مصاحبههای صورت گرفته به صورت واقع بینانه، به بررسی عوامل تکرار جرم در میان کودکان و نوجوانان کانون اصلاح و تربیت پرداخت.
الف- عوامل فردی موثر در تکرار جرم در میان کودکان و نوجوانان معارض با قانون کانون اصلاح و تربیت
۱- سن و تکرار جرم
زمان تاثیر مهمی بر ایجاد تفاوتهای عمیق در رفتار افراد و الگوهای رفتاری آنان دارد. سن یک فرد می تواند به عنوان عامل مهمی در تعیین فرآیندی که از یک طرف رابطه فرد با دیگران را شکل میبخشد و از طرف دیگر تغییراتی مهم در جامعه ایجاد می کند، مدَنظر قرار گیرد. دلایل قابل توجهی میتوان ارائه کرد که براساس آنها سن افراد در تعیین رفتارهای آنان و از جمله در تعیین رفتارهای مجرمانه آنان موثر است. در سطح کلان آمارها نشان میدهد که علیالاصول جوانان بیش از بزرگسالان درگیر رفتارهای مجرمانه میگردند. ساترلند پس از بررسی تحقیقات بسیار به این نتیجه رسید که در سن بلوغ یا اندکی بعد از آن، بیشترین بزهکاری اتفاق می افتد. تحقیقات متعدد دیگر این نظر را تایید می کنند و بر تاثیر سن در بزهکاری به نحو عام و بر تکرار جرم به نحو اخص تاکید می کنند.
در ارتباط با سن و تکرار جرم آنچه مهم بنظر میرسد بررسی تاثیر ارتکاب جرایم در دوران نوجوانی و جوانی بر تکرار جرم آن در سنین بزرگسالی و به عبارتی بررسی چگونگی انتقال از بزهکاری به مجرمیّت یا از بزهکاری صغار به مجرمیّت بزرگسالان است.
آمارهای بزهکاری نشان میدهد که ارتکاب رفتارهای غیرقانونی در سنین بلوغ امری فراگیر است.[۲] در تمامی مصاحبههای صورت گرفته می توان دید که زمانی که از سن اولین جرم ارتکابی توسط کودکان و نوجوانان سوال میشود همگی به سن ۱۳-۱۲ سالگی اشاره دارند. یعنی ارتکاب جرم در این سن برای آنها نقطه شروع جرایم برای آنها در آینده بوده است. در کنار همه عوامل دیگر که در ادامه به بررسی آنها خواهیم پرداخت، سن به عنوان عاملی است که می توان هم به عنوان عامل مثبت هم عامل منفی از آن یاد کرد. بعد مثبت سن در جرایم کودکان و نوجوانان این است که اگرچه آنها در این سنین کم مرتکب جرم و بعضاً تکرار جرم شده اند، امّا کم بودن سن آنها نشان از اصلاح پذیری آنها دارد. یعنی این سن کم امتیازی برای اصلاح و تربیت آنها نسبت به مجرمان بزرگسال است.کانون اصلاح و تربیت هم با این رویکرد تاسیس شده است که بتواند از سن کم این مجرمان برای اصلاح آنها استفاده کند. اما بعد منفی سن برای آنها این است که اگر به هر دلیلی اصلاح نشوند، بزه و بزهکاری با تمام ابعاد شخصیتی آنها عجین شده و رشد می کند. به عبارتی جرم در درون آنها نهادینه می شود و می توانند به مجرمانی تبدیل شوند که بزهکاری بعد اصلی شخصیت و زندگی آنها را تشکیل میدهد.
پس یکی از عوامل تکرار جرم را میتوان سن کم کودکان و نوجوانان دانست که چون در سن نوجوانی(۱۲ تا ۲۰سال) قرار دارند دچار بحرانهای روحی و روانی این دوره هستند، که بدلیل نداشتن خانواده یا محیط سالم یا به هردلیلی نتوانسته اند این بحران ها را با موفقیت پشت سر بگذارند و متاسفانه دچار بزهکاری شده اند. همین بحرانهای شخصیتی باعث تکرار جرم در آنها می شود. زیرا نوجوانانی که در سنین پایین مرتکب جرم شده و به کانون ارجاع داده میشوند بعد از آزادی خود را با شخصیت بزهکار میشناسد و این شخصیت آنها را به سمت تکرار جرم هدایت می کند.همانگونه که گفته شد از این سن کم می توان برای تربیت و تهذیب کامل روحی و روانی این کودکان و نوجوانان استفاده کرد تا بزه در درون آنها نهادینه نشود.
۲- بیکاری و تکرار جرم
بیکاری بدون تردید تاثیری مخرب بر فرد دارد. از دست دادن شغل و درآمد نه تنها به عزت نفس فرد لطمه میزند بلکه زندگی او را نیز تهدید می کند .این نکته بویژه در مورد کسانی صادق است که به شغل خویش به عنوان منبع اصلی درآمد متکی هستند. مطالعات متعددی نشان میدهد که بیکاری خصوصاً موجب فشارهای روانی و فیزیکی میگردد و در برخی موارد حتّی فرد را به سوی خودکشی سوق میدهد. از آنجا که بیکاری از دست دادن درآمد را در پی دارد نتیجه طبیعی آن ممکن است سوق دادن بسیاری از افراد به انجام اعمال غیر قانونی جهت تامین نیازهای اوّلیه باشد. درست به همین دلیل است که براساس یافته های جرمشناختی و جامعهشناختی بیشترین نرخ بیکاری، بالاترین نرخ ارتکاب جرم را نیز در پی دارد.
برخی نویسندگان معتقدند که رابطه بین جرم و بیکاری رابطه ای دو جانبه است. به این ترتیب که فرد بیکار بیشتر از دیگران ممکن است مرتکب جرم گردد و از سوی دیگر محکومیت به مجازات و تحمل آن نیز ممکن است موجب بیکاری و از دست دادن شغل به مدت طولانی میگردد.در این میان برخی از نویسندگان این رابطه را فوق العاده پیچیده توصیف می کنند و معتقدند که به آسانی قابل درک و کشف نیست.[۳]
در میان کودکان و نوجوانان کانون اصلاح و تربیت، عوامل مالی و بیکاری بیشترین تاثیر را در بزهکاری پسران دارد. همانگونه که در مصاحبه هفدهم با پسران می توان به وضوح دید، پسران در سنین نوجوانی به دنبال موقعیت مالی بیشتر و بهتر هستند و چون اکثراً از نظر خانوادگی در اقشار پایین و کم درآمد جامعه هستند، بنابراین خانواده قادر به برآورده کردن نیازهای مالی آنها نمیباشد. به همین دلیل است که اغلب ترک تحصیل می کنند و در صدد داشتن پول بیشتر به دنبال کار میروند. اما جرم منفعت بیشتری دارد و نسبت به کار و اشتغال، زحمت و تلاش کمتری میخواهد و خطری دارد که برای این نوجوانان با توجه به روحیه ریسک پذیری و هیجان خواهی آنها قابل پذیرش است. این امر از عوامل ارتکاب اولیه جرم در میان نوجوانان است. امّا همیشه عوامل تکرار جرم را باید در میان عوامل اوّلیه جست و جو کرد. نوجوانان بویژه پسران بعد از آزادی از کانون اصلاح و تربیت، همان نیازهای مالی را دارند و اکثراً از سوی خانواده ها مورد حمایت قرار نمیگیرند، پس آسانترین و پرسودترین راه را برای کسب درآمد ادامه می دهند. در این میان میتوان به نقش جامعه نیز اشاره ای داشت زیرا این نوجوانان و جوانان بعد از آزادی اگر به دنبال کار و اشتغال در حرفه ای باشند، بدلیل داشتن سابقه مجرمیت، اغلب کارفرمایان راغب به دادن کار به آنها نیستند و همین طرد اجتماعی به دلیل داشتن سابقه، همان دور باطلی است که باعث گرایش مجدد به جرم میشود. به بیان سادهتر نوجوان و جوان به خاطر ارتکاب اعمال ضد اجتماعی، مجازات میشود و همین مجازات باعث تکرار اعمال ضد اجتماعی در او می گردد.
در مصاحبه هشتم[۴] به صورت کامل می توان دید که نیازهای مالی و نداشتن کار بعد از ترک تحصیل مهمترین عامل در گرایش به سمت جرایمی مانند سرقت، زورگیری، کیف قاپی و سایر جرایم مالی است. اگر نوجوانان و جوانان از نظر اشتغال بتوانند در جامعه جذب شوند و شرایط مالی خوبی را برای خود فراهم کنند احتمال گرایش آنها به ارتکاب جرم و تکرار آن کمتر خواهد بود.
۳- تحصیلات و تکرار جرم
نقش تحصیلات در تکرار جرم را می توان اینگونه بیان کرد که « جهل و نادانی و فقدان آموزش دلیل عمده ارتکاب جرم را تشکیل می دهد.»[۵] در میان مطالعاتی که در حوزه جرایم کودکان ونوجوانان و حتّی جوانان صورت گرفته کمتر نقش تحصیل در عدم گرایش نوجوانان و جوانان به جرم و کاهش تکرار جرم پرداخته شده است. حضور در محیطهای آموزشی مانند مدرسه نه تنها موجب اجتماعی شدن کودکان و نوجوانان می شود بلکه می تواند در معرفی اهداف و شیوه های دستیابی به آنها به این نوجوانان نیز نقش موثری داشته باشد.
اگر به مصاحبه هایی که با نوجوانان دختر و پسر کانون اصلاح و تربیت صورت گرفته دقت کنیم می بینیم که اغلب آنها دارای تحصیلات کمتر از دوران دبیرستاناند.به عبارتی اغلب پس از اتمام دوران راهنمایی ترک تحصیل می کنند و کمتر دیده شده که پا به دوران دبیرستان گذاشته و یا موفق به اخذ مدرک دیپلم شوند. این مساله متاسفانه در میان اقشار کم درآمد جامعه بسیار دیده می شود که یا از همان دوران کودکی، به مدرسه و محیط های آموزشی فرستاده نمی شوند و یا پس از مدتی ترک تحصیل می کنند.
مدرسه اولین محیط اجتماعی است که کودک و نوجوان ناچار است خود را با نظم و قوانین آن هماهنگ سازد. این نظم و تربیت مسلماً از قوانین و مقررات حاکم در خانواده رسمی تر و اطاعت از آن لازم است. دراین مرحله است که کودک و نوجوان ناسازگار، نامتعادل یا عقب مانده ذهنی که استعداد پیروی از نظم یا هماهنگی با محیط را ندارد، با عدم موفقیت مواجه می شود. این عدم موفقیت به نوبه خود به علّت سرزنشها، ملامتهای والدین و اولیای مدرسه و اطرافیان و شکسته شدن غرور و احترام کودک باعث تشدید حسّ سرکشی، عدم علاقه به ادامه تحصیل، رها کردن مدرسه، فرار از مدرسه، ولگردی، معاشرت های ناباب بالاخره ارتکاب جرم می شود.
مدرسه به عنوان یک واحد کنترل اجتماعی به دانش آموز میآموزد که چرا به خاطر هدف و نظم جامعه آموزشی، لازم است مقررات را رعایت کند. مدرسه اصل پاداش و کیفر را تعلیم می دهد و کودک میآموزد که با کار و کوشش مناسب می تواند پاداش شایسته بگیرد و در غیر این صورت کیفری ببیند. [۶]
شاید مهمترین مشکلی که برای توجیه این امر به کار ببرند بالا بودن هزینه های آوزشی برای این خانوادههاست امّا با توجه به نقشی که تحصیل در کاهش جرم می تواند داشته باشد این وظیفه دولت است که امکانات و فرهنگ تحصیل و آموزش را برای تمام اقشار جامعه فراهم نماید، تا بتواند گامی مهم در کاهش هزینه های آتی، که بزه و بزهکاری می تواند برای جامعه به بار آورد، را بردارد.
کودکان و نوجوانان از طریق آموزش و تحصیل میتوانند امید به زندگی و داشتن موقعیتهای بالای اجتماعی را کسب کنند. عاملی که می تواند مانع بسیار موثری در میان آنها باشد. اگر نوجوان یا جوانی این امید را داشته باشد که با بهره گرفتن از تحصیلات می تواند در آینده ای نه چندان دور در جامعه دارای موقعیت بالایی شود نه تنها به سمت جرم سوق پیدا نمیکند بلکه سعی می کند که شرایط زندگی خود و خانواده را براساس هنجارهای اجتماعی منطبق سازد. به طور مثال اگر نوجوان یا جوانی در خانواده ای زندگی کند که پدر یا مادر دچار اعتیاد هستند، با آموزش می تواند خود و خانواده اش را از این معضل رهایی دهد. اما ترک تحصیل و قطع ارتباط با محیط ها ی آموزشی باعث میشود که این نوجوان در میان مشکلات خانوادگی و اقتصادی چارهای جز گرایش به جرم را نبیند. تلاش در جهت آموزشهای علمی و عملی در قالب کارگاههای مختلف در کانون اصلاح و تربیت گامی در این مسیر است، تا بتوانند نوجوانان را دارای مهارتی کنند که بتواند بعد از آزادی به عنوان عاملی جهت کسب کار و اشتغال استفاده کند. اما متاسفانه این آموزشها به دلیل سابقه دار بودن کودکان و نوجوانان چندان مورد استقبال جامعه قرار نمی گیرد.
در کنار این عامل می توان دید که اغلب نوجوانان کانون بیان میکردند که طبقه بندی آنها برای ارجاع به کارگاهها نه براساس علایق بلکه با تشخیص و گروه بندی مددکاران صورت میگیرد.کارهای عملی مانند نجّاری، منبتکاری ، تراشکاری و… کارهایی هستند که اگر عامل علاقه در میان نباشد بعد از آزادی نه تنها دنبال نمی شود بلکه عملا فقط هزینهای بیهوده بر دوش مراکز اصلاحی و تربیتی خواهد بود.
این وضعیت زمانی بدتر میشود که این کودکان و نوجوانان از آموزشهای کانون به عنوان پلّهای برای ارتقای سطح بزهکاری خود استفاده کنند.[۷]
آخرین نظرات