پژوهشگران انگیزش پیشرفت تحصیلی را مربوط به دو طبقه از اهداف می دانند : اهداف عملکردی و اهداف یادگیری (دوئیک ،۱۹۹۸). دوئیک (۱۹۹۸) در نظریه هدف – محوری خود پیش بینی می کند ، رفتار افراد با سوگیریهای متفاوت در دستیابی به اهداف، به ادراک آنان از تواناییهایشان بستگی خواهد داشت.
دوئیک (۱۹۹۸) اشاره می کند در اهداف عملکردی، هدف، عملکرد و کفایت است و دانش آموزان موفقیتها را به عنوان ملاک کفایت خویش می دانند . در اهداف یادگیری ، هدف ، یادگیری و تسلط بر کفایت است. در این حالت افراد به دنبال هدف های دیگری هستند و در جستجوی فعالیت جدید و افزایش کفایت خود تلاش می کنند. به عبارت دیگر ، دانش آموزانی که اهداف عملکردی را مد نظر دارند ، در ابتدا علاقه مند به اکتساب ارزشیابی های مثبت از توانای هایشان هستند ، سعی می کنند تا از موارد منفی اجتناب کنند ، این افراد ترجیح می دهند ارزشیابی مثبتی در یک تکلیف آسان تر به دست آورندتا این که احتمال ارزشیابی منفی در تکلیفی مهم تر و چالش انگیزتر را بپذیرند.
اما دانش آموزان دارای اهداف یادگیری، ابتدا متوجه کسب مهارتهای جدید یا گسترش دانش خود هستند، حتی اگر مستلزم داشتن خطاهایی در این راه باشند ، لذا ضروری است که با انجام پژوهش هایی علمی مهم ترین همبسته های انگیزش پیشرفت تحصیلی شناسایی و سهم نسبی هر یک از آن ها در تبیین انگیزش پیشرفت تحصیلی مشخص گردد.در دایره المعارف تعلیم و تربیت ، هوسن و دیگران (۱۹۹۴) انگیزش پیشرفت تحصیلی را بیشتر به آن بعدی از انگیزش منحصر می دانند که انگیزش درونی دانش آموز نامیده می شود . انگیزش درونی یک حالت روان شناختی است و هنگامی حاصل می شود که انسان خود را دارای کفایت لازم و خود کنترلی بداند . خودکنترلی به دو بخش تقسیم می شود : فرصت کنترل یا فرصتی که به دانش آموز داده می شود تا برای امور تحصیلی خود تصمیم بگیرد و توانایی کنترل یا احساس کفایتی که دانش آموز در موقعیت باید داشته باشد تا بتواند بر آن اساس اقدام کند.
۲-۱-۲-پیشرفت
پیشرفت ،میل به انجام دادن خوب کارها متناسب با معیار برتری است . این نیاز،افراد را برای جستجو کردن “موفقیت در رقابت با معیار برتری”با انگیزه می کند.(مک کللند ،۱۹۵۳)
واکنش هیجانی افراد هنگامی که با معیارهای برتری مواجه می شوند ،تفاوت دارد . افراد دارای نیاز زیاد به پیشرفت عموما با هیجان گرایشی (مانند امید) و رفتار گرایشی پاسخ می دهند ، در حالی که افراد دارای نیاز کم به پیشرفت (ترس زیاد از شکست) عموما با هیجان اجتنابی (مثل اضطراب) و رفتار اجتنابی واکنش نشان می دهند. (همان)
انگیزه پیشرفت عبارت است از نیروی انجام دادن خوب کارها نسبت به استانداردهای عالی. دیوید مک للند و جان اتکسنیون که ماهیت انگیزش پیشرفت را در چهل سال اخیر مطالعه کردهاند نیاز پیشرفت را اینگونه تعریف میکنند. جستجو کردن موفقیت در رقابت با استانداردهای عالی شخص با انگیزش پیشرفت نیرومند میخواهد در برخی از تکالیف چالش انگیز موفق شود.
بنابراین، افراد دارای نیاز زیاد به پیشرفت، تکالیف نسبتا دشوار را انتخاب می کنند ، فورا به تکالیف پیشرفتی می پردازند در تکالیف نسبتا دشوار تلاش بیشتری به خرج می دهند و عملکرد بهتری دارند ، در صورت رو به رو شدن با مشکلات استقامت می کنند و مسئولیت موفقیت ها و شکست ها را می پذیرند.
طبق مدل پیشرفت کلاسیک اتکینسون ، گرایش در برابر اجتناب رفتاری حاصل ضرب نیاز فرد به پیشرفت ، احتمال موفقیت ، و مشوق موفقیت (یعنی ،Ts=Ms*Ps*Is) و ترس فرد از شکست ،احتمال شکست ،و مشوق اجتناتب از شکست است (یعنی Taf=Maf*Pf*If). این فرمول در موقعیت هایی مانند تکالیف نسبتا دشوار ، رقابت و کارفرمایی، رفتارهای گرایشی در برابر اجتنابی را نسبتا خوب پیش بینی می کند.(همان)
جزییات بیشتر درباره این پایان نامه :
پایان نامه:رابطه انگیزه پیشرفت، سبک های اسنادی و خودکارآمدی تحصیلی با انگیزش تحصیلی دانش آموزان
۲-۱-۳-اهداف پیشرفت
سه نوع هدف پیشرفت وجود دارد : ۱ – عملکردی – گرایشی ۲ – عملکردی – اجتنابی ۳ – تسلط
نیاز به پیشرفت ، پذیرفتن هدف های عملکردی – گرایشی را پیش بینی می کند ، ترس از شکست ، هدف های عملکردی – اجتنابی را پیش بینی می کند و انتظارات شایستگی ، هدف های تسلط را پیش بینی می کنند . هدف های تسلط و عملکردی – گرایشی عموما با پیشرفت و نتایج مثبت ارتباط دارند ، در حالی که هدف های عملکردی – اجتنابی چنین نیستند.(ایمز،۱۹۸۴)
۲-۱-۴-منشا نیاز به پیشرفت
نیاز به پیشرفت عبارتست از: میل به انجام دادن خوب کارها در مقایسه با معیار برتری. این نیاز افراد را برای جستجو کردن «موفقیت در رقابت با معیار برتری» با انگیزه می کند (مک کللند، اتکینسون، کلارک و لوول) (۱۹۵۳) اما معیار برتری، اصطلاح گسترده ای است، به طوری که رقابت با تکلیف مثل حل کردن معما، نوشتن رساله ای متقاعد کننده، رقابت با خود مثل دویدن در مسابقه در بهترین زمان ممکن، بالا بردن معدل نمره ها، یا رقابت کردن با دیگران مثل بردن مسابقه و شاگرد اول کلاس شدن را شامل می شود. آن چه در تمام موقعیت های پیشرفتی مشترک است این است که شخص می داند عملکرد آتی او ارزشیابی معناداری از شایستگی فردی اوست. معیارهای برتری به این علت نیاز پیشرفت را برمی انگیزند که عرصه بسیار معناداری برای ارزیابی میزان شایستگی فرد تأمین می کنند (مارشال ریو ، ترجمه سید محمدی ۱۳۸۲).
مورای نیاز به پیشرفت را به عنوان تمایل به غلبه بر موانع و مشکلات، کسب قدرت و سعی در انجام کارهای مشکل تعریف می کند. (بک ،۱۹۸۳)
نیاز به پیشرفت را می توان در سه مقوله ی زیر به اختصار توضیح داد :
۱ – تاثیرات جامعه پذیری ۲ – تاثیرات شناختی ۳ – تاثیرات رشدی
تاثیرات جامعه پذیری: تلاش های پیشرفت نیرومند و انعطاف پذیر ، تا اندازه ی از تاثیرات جامعه پذیری ناشی می شوند ، در صورتی که والدین موارد زیر را تامین می کنند ، فرزندان آن ها تلاش های پیشرفت نسبتا نیرومندی را به خرج می دهند ، آموزش استقلال ( مثل اتکا به نفس ، خود مختاری) آرمان های عملکرد عالی ، معیارهای برتری واقع بینانه خودپنداره ی توانایی عالی (مثل : این کار برای تو خیلی آسان است) ارزش قایل شدن برای کارها ی مرتبط با پیشرفت ، معیارهای روشن برای برتری ، محیط خانوادگی سرشار از تحریک (مثل کتاب هایی برای خواندن) تجربیات گسترده ی مانند مسافرت و فراهم کردن کتاب های کودکان که مملو از داستان های تخیلی مرتبط با پیشرفت باشند. (آمس و آمس ،۱۹۸۴).
بخشی از پرورش تلاش های پیشرفت نیرومند و انعطاف پذیر به تأثیرات اجتماعی شدن مربوط می شود. دانش آموزان در صورتی تلاش های پیشرفت نسبتاً نیرومندی پرورش می دهند که والدینشان موارد زیر را تامین کنند: آموزش استقلال، خود مختاری، آرمان های عملکرد علمی، معیارهای واقع بینانه برتری (روزن و داندرید ۱۹۵۹)خود پنداره توانایی عالی مثل «این کار برای تو آسان است»، ارزش مثبت برای تکالیف پیشرفتی، معیارهای روشن برای برتری، محیط خانوادگی که سرشار از توانش تحریک است مثل کتاب هایی برای خواندن، تجربه گسترده مثل مسافرت و فراهم کردن کتاب های کودکان که سرشار از داستان های تخیلی پیشرفتی هستند. اما در نهایت این اقدام برای مشخص کردن شیوه های اجتماعی کردن کودکان دارای نیاز به پیشرفت زیاد فقط تا اندازه ای موفقیت آمیز بود، عمدتاً به خاطر این که یافته های طولی نشان دادند که تلاش های پیشرفت از کودکی تا بزرگسالی که به مقدار زیاد تغییر می کند و در بزرگسالی از یک دهه به دهه بعدی اصلاً قابل پیش بینی نیستند (جنکینز، ۱۹۸۷).
آخرین نظرات