۵-۱- بحث و نتیجه گیری ۱۱۵
۵-۲- نتیایج حاصل از آزمون فرضیات و سوال پژوهش ۱۱۶
۵-۳-نتیجه گیری. ۱۲۳
۵-۴- محدودیت ها ۱۲۵
۵-۵- پیشنهادات برای تحقیقات بعدی. ۱۲۵
۵-۶- پیشنهادات کاربردی. ۱۲۶
فهرست منابع و ماخذ
منابع ۱۲۷
ضمایم ۱۴۳
چکیده انگلیسی ۱۴۸
مقدمه
درد در خدمت یک هدف مهم یعنی هشدار به شما برای آسیب دیدگی عضوی از بدن مانند رگ به رگ شدن مچ پا و یا سوختگی دست است. درد مزمن، اغلب پیچیده تر از این است. اگرچه مردم فکر می کنند که درد احساسی کاملا فیزیکی است ولی درد دارای عواملی بیولوژیکی، روانشناختی و هیجانی است. علاوه بر این، درد مزمن می تواند سبب احساساتی همچون خشم، ناامیدی، غم و اندوه و اضطراب شود. بنابراین برای درمان موثر درد باید جنبه های فیزیکی، هیجانی و روانشناختی را نیز لحاظ کرد (انجمن روانشناسی آمریکا[۱]،۲۰۱۲). درمان های پزشکی، از جمله دارو، عمل جراحی، توانبخشی و ورزش درمانی ممکن است برای درد مزمن مفید باشد. اما درمان های روانشناختی نیز بخشی مهم از مدیریت درد است. درد و مدیریت افکار، هیجانات و رفتاری که همراه با ناراحتی است می تواند به شما در کنار آمدن موثر با درد کمک کند و در واقع درد شما را کاهش دهد(فیلدز[۲] و همکاران، ۱۹۹۱؛ به نقل از هنسن[۳]، ۲۰۰۵). مدیریت درد[۴] شاخه ای پزشکی با به کارگیری رویکردی چندرشته ای برای کاهش درد و رنج و بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا به درد است (واجوکی[۵]، ۲۰۱۳). تیم مدیریت درد شامل پزشک، روانشناس، فیزیوتراپ، کاردرمانگر است (انجمن درد انگلستان، ۲۰۱۰). مدیریت موثر بلند مدت نیاز به تلاش هماهنگ این گروه دارد. در تحقیقات مشخص شده است که ۸۰-۸۵ % بیماران مبتلا به درد هیچ آسیب علی ندارند و در عوض دارای مشکلات روانشناختی و هیجانی اند ( ویگنا[۶]، ۲۰۱۱). عوامل روانشناختی نقش مهمی در تشدید درد مزمن دارد ( براون، سی مور، دردی، جونز[۷]، ۲۰۰۸). در مدیریت درد تنطیم هیجان[۸] نقش مهمی ایفا می کند (پاکوت، کرگوت و دوب[۹]،۲۰۰۵؛ کانلی، کف، افلک، اندرسون، واتر و لاملی[۱۰]، ۲۰۰۷). مهارت های عمومی تنظیم هیجان ( به عنوان مثال مهارت هایی که می تواند برای تنظیم موفقیت آمیز طیف وسیعی از هیجانات به کار گرفته شود) به چند دلیل حائز اهمیت هستند: اول: هیجانات منفی که لزوما در شاخص های تشخیصی اختلالی خاص به آن اشاره نشده، عموما نشانه ی رفتاری مرتبط با اختلال هستند (مانند نشانه های خشم در شراب خواری؛ نشانه های غم و اندوه در سوء مصرف مواد). دوم: هیجانات منفی لزوما در معیارهای تشخیصی ذکر نشده اغلب در استفاده از راهبردهای مقابله ای موثر و اجرای راهبردهای یادگرفته شده در طول درمان تداخل ایجاد می کند ( به عنوان مثال اضطراب در استفاده از راهبردهای فعال حل مسئله در بیماران افسرده ممانعت ایجاد می کند؛ خلق افسرده و احساس ناامیدی مانع از درگیر شدن بیماران مضطرب در موقعیت های هراس انگیز می شود) در آخر اینکه مشکل بسیاری از افرادی که به بیش از یک اختلال دچار هستند ( برکینگ[۱۱] و همکاران، ۲۰۰۸؛ به نقل از کروگر و مارکون[۱۲]،۲۰۰۶) را می توان تا حدودی با نقص در مهارت های تنظیم هیجان توضیح داد (به عنوان مثال عدم توانایی در پذیرش احساسات خود منجر به پاسخ های مختلفی از جمله اجتناب یا نشخوار فکری می شود که در نهایت باعث اختلالات گوناگونی از جمله اضطراب و افسردگی می شود). فاکتورهای شناختی نیز قویا با ناتوانی در ارتباط است. طیف وسیعی از مفاهیم شناختی در ایجاد و پایداری درد نقش اساسی ایفا می کنند (کف[۱۳] و همکاران، ۲۰۰۴؛ به نقل از روجی[۱۴] و همکاران، ۲۰۰۹، ترک[۱۵] و همکاران، ۲۰۰۲). مفاهیم شناختی شامل خودکارامدی (بندورا[۱۶]،۱۹۹۷؛ به نقل از روجی و همکاران، ۲۰۰۹)، سبک های مقابله ای شناختی (لازاروس[۱۷]، ۱۹۸۴؛ به نقل روجی و همکاران، ۲۰۰۹)، شرایط اجتناب – ترس (لتهام، ۱۹۸۳؛ لیین و همکاران،۱۹۵۵؛ به نقل از روجی و همکاران ۲۰۰۹)، باورهای مرتبط با بیماری (لونتال و همکاران، ۱۹۸۰؛ به نقل از روجی و همکاران، ۲۰۰۹) می باشد. در مطالعات مختلف، ارتباط مناسبی بین باورهای مرتبط با درد و عملکرد دیده شده است برای مثال مدت درد (ویلیامز و ترون[۱۸]،۱۹۸۹؛ به نقل از دیسویک[۱۹]، ۲۰۰۴) و ثبات درد (هردا [۲۰]و همکاران، ۱۹۹۴، ویلیامز و همکاران، ۱۹۹۴؛ به نقل از دیسویک، ۲۰۰۴) ارتباط موثری با شدت درد دارند. باورهای مرتبط با درد در ثبات (هردا و همکاران،۱۹۹۴؛ به نقل از دیسویک، ۲۰۰۴؛ استراد، تورن[۲۱]، جنسن[۲۲] و بوتبی، ۲۰۰۰) و پایداری درد (تورنر[۲۳]، جنسن و رومانو[۲۴]، ۲۰۰۰، ویلیامز و همکاران، ۱۹۹۴؛ به نقل از دیسویک، ۲۰۰۴) ارتباط قوی با علت شناسی روانشناختی اختلالات دارد. این باورها راجع به ماهیت درد با نتایج درمانی ضعیف و استرس روانی همراه است (هردا و همکاران، ۱۹۹۴، ویلیامز و همکاران، ۱۹۹۴؛ به نقل از دیسویک، ۲۰۰۴)کسانی که در درمان باورها را نادیده می گیرند درمان موثر را تضعیف می کنند (ویلیامز و همکاران، ۱۹۹۴؛ به نقل از دیسویک،۲۰۰۴). به نظر می رسد در زمینه ی باورهای مرتبط با درد، فاجعه سازی از درد و کنترل درونی فاکتورهای مهمی باشند ( اسمیت[۲۵] و همکاران، ۲۰۰۶). با انجام این پژوهش به بررسی رابطه ی بین تنظیم هیجان و باورهای فراشناختی با مدیریت درد می پردازیم که می تواند گامی مثبت در جهت تعیین ارتباط متغیرهای هیجانی و شناختی با مدیریت درد باشد.
۱-۲-بیان مساله:
درد تجربه ی رایج هر انسانی از تولد تا مرگ است (بوری، ولان و مازور[۲۶]، ۲۰۱۳ ). طیف وسیعی از بیماری ها شامل درد به عنوان یک نشانه ی بارز است و همچنین درد رایج ترین علت برای مراجعه به مراکز درمانی است (بوری و همکاران، ۲۰۱۳؛ به نقل از کرنز و همکاران، ۲۰۰۳، کلوا و همکاران، ۲۰۰۵، ترک و همکاران، ۲۰۰۱، برنال[۲۷]، ۲۰۰۴ ). درد مزمن دردی است که بیش از ۶ ماه طول بکشد، دارای عللی غیر خطرناک هستند و به روش های درمانی موجود پاسخ نمی دهند و ممکن است در طول زندگی بیمار پایدار باقی بماند (دانجیک[۲۸]، ۱۹۹۹؛ به نقل از دیسویک،۲۰۰۴). افراد در درد مزمن طیف وسیعی از سازگاری را نشان می دهند که از دخالت کم در زندگی روزمره تا ناتوانی کلی متغیر است ( پارک و سونتی[۲۹]، ۲۰۱۰). درد می آید و می رود و یا ممکن است پایدار باشد همچنین ممکن است خفیف یا شدید باشد. درد در افراد مختلف منحصر به فرد است و می تواند در طول زمان تغییر کند (کارتر[۳۰]، ۲۰۱۳). هنگامی که درد به طور موثر درمان یا رها نشود، ممکن است اثرات مضری بر روی تمام جنبه های کیفیت زندگی داشته باشد. بیماران مبتلا به درد مزمن در تمام جنبه های کیفیت زندگی پایین تر از افراد عادی هستند (دیسویک و همکاران، ۲۰۰۴). درد می تواند بر روی جنبه های مختلف زندگی اثر منفی داشته باشد که برخی از این اثرات منفی عبارتست از: محدودیت توانایی در عملکرد (خواب، کار، ورزش و انجام کارهای روزمره)، کاهش یا افزایش اشتها، کاهش صمیمیت با شریک زندگی، آهسته کردن فرایند بهبود پس از بیماری یا عمل جراحی، اختلال در توانایی بدن در مقابله با عفونت، دگرگونی خلق (کارتر، ۲۰۱۳)، ایجاد استرس، تداخل با ظرفیت عملکردی و اختلال در اجرای نقش های خانوادگی، اجتماعی و شغلی (ترک، ۱۹۹۶؛ به نقل از دیسویک، ۲۰۰۴). درد شامل مدارهای پیچیده ی حسی، هیجانی، شناختی، فرهنگی و غیره است ( سیمون، المن، برسوک[۳۱]، ۲۰۱۴، زنگی، گارات، هاگن، استنتون[۳۲]، ۲۰۰۹، دیسویک، ۲۰۰۴). به همین دلیل در زمینه ی مدیریت درد نیازمند رویکردی یکپارچه در زمینه های دارویی، روانی هستیم ( انجلر، بارانووسکی، اولیویرا، النیل، هوگس، مسلینک، افون و ویلیامز[۳۳]، ۲۰۱۳، هنسن، ۲۰۰۵). انواع مختلفی از درد وجود دارد که شامل درد حاد و مزمن است که شایع ترین دردها سردرد و کمردرد می باشند (بوری و همکاران، ۲۰۱۳). سردرد ها انواع مختلفی دارند که برخی از آن ها مزمن می باشد. منظور از سردرد مزمن، دردی است که بیش از ۳ ماه و حداقل ۱۵ روز در ماه طول کشده باشد (کرومبی[۳۴] و همکاران به نقل از مسگریان و همکاران، ۱۳۹۱). علت بسیاری از این سردرد ها نا مشخص است و علت اصلی سردرد مزمن قابل شناسایی نمی باشد (مایو، ۲۰۱۲). اما عوامل مختلفی در سردرد مزمن نقش موثری ایفا می کنند که شامل عوامل هیجانی، فیزیکی، عوامل بیرونی و غیره می باشد (کنی، ۲۰۱۱). مدیریت درد یک رویکرد چند رشته ایست که در سال های اخیر بسیار به آن توجه شده است ( لوریگ و همکاران، ۱۹۹۹، بیکر[۳۵] و همکاران، ۲۰۰۰، کوران و همکاران، ۲۰۰۱، دیسویک و همکاران؛ ۲۰۰۴ ؛ به نقل از یتسه[۳۶] و همکاران، ۲۰۱۱). این رویکرد شامل پرداختن به قسمت های مختلف درد است و به عنوان یک مدل یکپارچه با هدف تشویق مشارکت فعال و افزایش ظرفیت مقابله برای کنترل درد می باشد (یتسه و همکاران، ۲۰۱۱). لازم به ذکر است که به دلیل وجود مضرات درمان دارویی، نیازمند کاهش درد افراد از طریق راهبردهای مقابله ای مناسب و تنظیم هیجان و پذیرش درد هستیم ( کمپبل، اندرو، سیپیو، فلورس، فلیوو و کف[۳۷]، ۲۰۰۹). تحقیقات به رابطه ی درد و هیجان اشاره کرده اند(پاکوت، کرگوت، دوب،۲۰۰۵، کانلی، کف، افلک، لاملی، اندرسون، واترز، ۲۰۰۷، زنگی، کارات، هاگان، استنسون، منکل، فینست، ۲۰۰۹، بورن، موریک[۳۸]، ۲۰۱۱، میدن دروپ، لاملی، جاکوب، دورمن، بیجما، گینن[۳۹]، ۲۰۰۸). نوسانات روزانه در متغیر های مرتبط با هیجان مانند خشم، غم و استرس ارتباط مثبت با نوسانات درد در همان روز در میان بیماران مبتلا به درد مزمن داشته است (افلک[۴۰] و همکاران، ۱۹۹۴؛ به نقل از نیلر[۴۱] و همکاران ۲۰۰۵، گرین وود[۴۲] و همکاران، ۲۰۰۳). علاوه بر این، سایر عوامل هیجانی نیز نقش مهمی در درد دارند که شامل عواطف منفی، استرس، اضطراب و مقابله ضعیف ( زنگی و همکاران، ۲۰۰۹) و باورها و رفتارهای اجتنابی هستند( پین کاس[۴۳] و مک کراکر، ۲۰۱۳). در مدیریت درد تنطیم هیجان نقش مهمی ایفا می کند (پاکوت، کرگوت و دوب،۲۰۰۵، کانلی، کف، افلک، لاملی، اندرسون و واتر[۴۴]، ۲۰۰۷). تنظیم هیجان به عنوان فرایندهای بیرونی و درونی مسئول نظارت و ارزیابی و اصلاح واکنش های هیجانی به ویژه در خصوصیات زمانی و فشرده برای به هدف رساندن فرد تعریف شده است (برکینگ و همکاران، ۲۰۰۸). بر اساس این تعریف تنظیم هیجان شامل ۹ مولفه می باشد که عبارتست از: (۱) توانایی پردازش آگاهانه ی هیجانات (برای مثال لیستک و اید[۴۵]، ۲۰۰۳)، (۲) شناسایی هیجانات (برای مثال باگبی[۴۶] و همکاران، ۱۹۹۴، فلدمن[۴۷] و همکاران، ۲۰۰۱)، (۳) تفسیر درست هیجانات مرتبط با حس های بدنی (داماسیو[۴۸]، ۱۹۹۴، مارشسی[۴۹] و همکاران، ۲۰۰۵)، (۴) فهم برانگیختن هیجانات ( گرو و کندال[۵۰]،۲۰۰۲)، (۵) حمایت از خود در شرایط آشفتگی هیجانی (گیلبرت[۵۱] و همکاران، ۲۰۰۲)، (۶) تغییر فعالانه ی هیجانات منفی به منظور احساس بهتر داشتن ( کاتانزارو و گرینوود[۵۲]، ۱۹۹۴؛ سالوی[۵۳] و همکاران،۱۹۹۵)، (۷) پذیرش هیجانات ( گرینبرگ، [۵۴]۲۰۰۲، هایس[۵۵] و همکاران، ۱۹۹۹، لیهی[۵۶]، ۲۰۰۲)، (۸) انعطاف پذیر بودن و تحمل هیجانات منفی ( زین[۵۷]، ۲۰۰۳، کوباسا[۵۸] و همکاران،۱۹۸۲)، (۹) مقابله با موقعیت های هیجانی استرس زا برای دست یابی به اهداف مهم ( هایس و همکاران،۱۹۹۶، مارگراف و برکینگ[۵۹]، ۲۰۰۵). همانطور که اشاره شد، در درد عوامل گوناگونی همچون فاکتورهای هیجانی و شناختی سهیم هستند. از میان عوامل مختلفی که با درد مرتبط است، به نظر می رسد که با توجه به ماهیت ادراکی درد، عوامل شناختی یکی از برجسته ترین فاکتورها در درد باشد. متغیرهای شناختی مختلفی می تواند نقش میانجی در تجربه ی درد داشته باشد که مهم ترین این عوامل عبارتند از: باورهای مرتبط با درد، ادراک کنترل درد، انتظارات مرتبط با درد، خطاهای شناختی، حافظه و غیره (مورنو[۶۰] و همکاران، ۱۹۹۹). درد با انتظارات و باورها همراه است (اطلس و واگر[۶۱]، ۲۰۱۲). باورهای مرتبط با درد می تواند نقش موثری در راه های مقابله با درد، پایبندی به برنامه های درمان و پاسخ های بیمار به برنامه های مداخله داشته باشد (اسکوارتز و کول، ۱۹۸۵، ریلی و کول، ۱۹۸۸، ویلیامز و تورن، ۱۹۸۹؛ به نقل از مورنو و همکاران، ۱۹۹۹). ویلیامز و تورن (۱۹۸۹) سه بعد از باورهای افراد با درد مزمن را شناسایی کردند. اول بعد زمانی است یعنی درد در زندگی فرد وجود دارد و ممکن است ادامه دار باشد؛ دوم اینکه درد پدیده ای مرموز و کمتر درک شده می باشد؛ و سوم حس مقصر دانستن خود است که بدین معناست که خود فرد باعث ایجاد این درد شده است (مورنو و همکاران، ۱۹۹۹). باورها راجع به درد، اهمیت آن، مفهوم سازی در مورد علل آن، ارزیابی توانایی های هر فرد برای مدیریت درد و خطاهایی در پردازش اطلاعات (سبک های غلط تفکر)، همه ی این موارد می تواند در تجربه ی درد فرد اثرگذار باشد. در کل می توان گفت که باورها از مولفه های فراشناختی تشکیل می شود که کنش وری تفکر و سبک مقابله را هدایت می کند و نیز از آن تاثیر می پذیرد (سالاری فر و پوراعتماد، ۱۳۹۰). فراشناخت ها بر پردازش هیجانی، از طریق تاثیر دانش و راهبردهای فراشناختی بر روی تغییر باورها اثر می گذارد ( ولز و همکاران، ۲۰۰۰؛ کروکران و همکاران، ۲۰۰۸ به نقل از سالاری فر و پوراعتماد، ۱۳۹۰). همچنین از لحاظ عصب شناختی مشخص شده است که مداری که تنظیم هیجان را در مغز کنترل می کند، همان مداری است که فراشناخت را نیز کنترل می کند. فراشناخت در کودکان و بزرگسالان همانند یک مدیر اجرایی عمل می کند که وظیفه اش تجزیه و تحلیل اطلاعات جدید، قضاوت در مورد فاصله فرد تا هدف، تخصیص توجه، انتخاب استراتژی، تلاش برای ارائه راه حل، نظارت بر موفقیت یا شکست در عملکرد فعلی و تصمیم گیری برای تغییر استراتژی های مختلف می باشد (فلاور و میلر، ۱۹۹۰ به نقل؛ از فرناندز[۶۲] و همکاران، ۲۰۰۰). مدل فراشناختی دو نوع باور فراشناختی را معرفی می کند، باور فراشناختی مثبت باورهایی هستند که به فواید و سودمندی های درگیر شدن در فعالیت های شناختی خاص مانند نگرانی، نشخوار فکری[۶۳]، پایش تهدید[۶۴] و . مربوط می شوند؛ باورهای فراشناختی منفی باورهایی هستند که به کنترل ناپذیری[۶۵] معنی اهمیت و خطرناک بودن افکار و تجربه های شناختی[۶۶] مربوط می شوند (پورنامداریان، بیرشک، اصغرنژاد، ۱۳۹۰). در رابطه با نقش باورهای فراشناختی در مدیریت درد هیچ گونه تحقیقی انجام نگرفته است.
سوال مطرح شده در این پژوهش عبارتست از اینکه سهم هر کدام از متغیرهای راهبردهای تنظیم هیجان ، باورهای فراشناختی (جداگانه و در ارتباط با هم) در مدیریت درد چه اندازه است؟ به بیان دیگر مسیر ترسیم شده برای ارتباط متغیرهای تنظیم هیجان (شامل مقصر دانستن خود، مقصر دانستن دیگران، پذیرش، توجه مجدد به برنامه ریزی، توجه مثبت مجدد، تمرکز بر تفکر، باز ارزیابی مثبت، در جای حقیقی خود قرار دادن، مصیبت بار تلقی کردن) و باور فراشناختی (شامل باورهای مثبت درباره نگرانی، باورهای کنترل ناپذیری و خطر، باورهایی درباره ی کفایت شناختی، باورهای فراشناختی عمومی منفی در ارتباط با نیاز به کنترل، باورهای فراشناختی در ارتباط با خودآگاهی شناختی) با کاهش درد در افراد دچار سردرد مزمن چگونه است؟
۱-۳-ضرورت انجام تحقیق
طیف وسیعی از بیماری ها شامل درد به عنوان یک نشانه ی بارز است و همچنین درد رایج ترین علت برای مراجعه به مراکز درمانی است (بوری و همکاران ، ۲۰۱۳به نقل از کرنز[۶۷] و همکاران، ۲۰۰۳، کلوا و همکاران، ۲۰۰۵، ترک و همکاران، ۲۰۰۱، برنال، ۲۰۰۴ ).همانطور که اشاره شد درد از چندین فاکتور شناختی، هیجانی، فردی، فرهنگی و غیره تشکیل شده است (سیمون، المن، برسوک، ۲۰۱۴، زنگی، گارات، هاگن، استنتون، ۲۰۰۹، دیسویک، ۲۰۰۴).بنابراین برای درمان موثر باید همه ی این عوامل را لحاظ کنیم ( انجلر، بارانووسکی، اولیویرا، النیل، هوگس، مسلینک، افون و ویلیامز، ۲۰۱۳، هنسن، ۲۰۰۵). باید روش هایی غیردارویی برای کاهش درد افراد مطرح شود تا افراد مبتلا به درد مزمن از داروهای مسکن کمتر استفاده کنند و از مضرات این داروها در امان باشند (هنسن، ۲۰۰۵، بوری، ولان و مازور، ۲۰۱۳، تاسو و هورنستین، ۲۰۰۴). نتایج این پژوهش شامل این دستاورد است که کدام یک از راهبردهای تنظیم هیجان و باورهای فراشناختی می تواند در کاهش درد افراد مبتلا به درد مزمن موثر باشد. تا کنون تحقیقات اندکی به ارتباط نقش تنظیم هیجان و یا باورهای فراشناختی پرداخته اند، پس این پژوهش می تواند مسیر تازه ای را در باب پژوهش های مرتبط با درد روشن کند. این پژوهش علاوه بر افزایش سطح اطلاعات در این حوزه، می تواند از لحاظ کاربردی نیز مفید باشد و زمینه ی تحقیقات آتی مرتبط با این موضوع را نیز فراهم کند. از آنجایی که افراد مبتلا به درد مزمن در حال افزایش است و مصرف داروهای مسکن در ایران به طرز قابل توجهی افزایش یافته است، ضرورت انجام این تحقیق احساس می شود. با انجام پژوهش هایی از این دست می توانیم از پیامدهای منفی درد مزمن و مصرف بیش از حد داروهای مسکن بکاهیم. تنظیم هیجان امروزه از جمله بحث های مطرح در ایجاد و درمان اختلالات است و تحقیقات فراوانی تاثیر این عامل را در شکل گیری و درمان اختلالات روانی ثابت کرده اند پس یکی از اهداف پژوهش حاضر این است که آیا تنظیم هیجان در درد نیز همانند سایر اختلالات دارای نقشی اساسی است؟ علاوه بر این فاکتورهای شناختی نیز در مدیریت درد نقش بسزایی دارند. از آنجا که باورها مبنای بسیاری از هیجانات و اعمال ما هستند.
۱-۴-اهدف:
هدف این پژوهش بررسی افراد دچار سردرد مزمن در استفاده از راهبردهای تنظیم هیجان و باورهای فراشناختی و تعیین سهم هر کدام از این متغیرها (جداگانه و در ارتباط با هم) در کاهش درد این افراد می باشد.
۱-۵-فرضیه ها (سوال های تحقیق)
ادامه مطلب در لینک زیر
آخرین نظرات