نظریه فعالیت های روزمره نیز بیش از آنکه نظریه ای درباره علل جرم باشد، نظریه ای درباره قربانیان جرایم است. این نظریه توجه اندکی به زمینه های جامعهشناسی و نحوه ارتباط جرم با عواملی همچون جنسیت، سن، نژاد و طبقه نموده است(بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۰۱). این نظریه دارای کاربردهای عملی است، مانند استفاده از طراحی محیطی مناسب برای کاهش جرم در محله ها. همچنین بر روی جرایم خشن تأکید می کند و اینکه چگونه مجرمان خشن به وجود آمده اند(سیفرت[۴]، ۲۰۱۲: ۵۰).
فقدان نگهبانان شایسته:
– پلیس – صاحبان خانه ها – سیستم های امنیتی |
متخلفان با انگیزه:
-پسران نوجوان -بیکاران -معتادان |
اهداف مناسب: – خانه های قفل نشده – ماشین های گرانقیمت – کالاهای قابل حمل |
شکل ۳-۳- نظریه فعالیت های روزمره: ارتباط بین عوامل سه گانه. منبع: (سیگل، ۲۰۱۲: ۸۴).
نقد: نظریه های بی سازمانی اجتماعی با تأکید بر بی سازمانی اجتماعی در شهرهای بزرگ، برخی از عوامل مؤثر بر رفتارهای انحرافی و پرخطر را شناسایی نموده اند. اما نقدهایی از بسیاری ابعاد بر این دیدگاه وارد شده است. یکی از انتقاداتی که مطرح می شود این است که برخلاف پژوهش های جامعه شناسان مکتب شیکاگو که بالاترین نرخ جرم و بزهکاری را در منطقه انتقالی شهر مشاهده نموده و بیان کرده اند که میزان جرم و بزهکاری از مرکز شهر به سمت پیرامون کاهش می یابد، این الگوی توزیع نرخ جرایم در بسیاری از کشورها تأیید نشده است. به علاوه، در این رویکرد جرایم افراد طبقات پایین جامعه که در مناطق محروم شهر زندگی می کنند مورد بررسی قرار گرفته و کمتر به جرایم طبقات متوسط و بالا توجه شده است. انتقاد دیگر مربوط به غفلت از عوامل فرهنگی در تحلیل و تبیین رفتار انحرافی و بزهکارانه می باشد.
۳-۲-۴-۱-۲- نظریه فشار
دومین شاخه از نظریه ساختار اجتماعی، نظریه فشار است که در آن، جرم به عنوان کارکرد تضاد بین اهداف افراد و وسایلی که آنها می توانند به طور قانونی در جهت رسیدن به اهداف از آن استفاده کنند، قلمداد می شود. بیشتر افراد در ایالات متحده خواستار ثروت، دارایی های مادی، قدرت، پرستیژ و دیگر امکانات زندگی هستند. اگرچه این اهداف اجتماعی و اقتصادی در همهی قشرهای اقتصادی برای مردم مشترک هستند، نظریه پردازان فشار اظهار می کنند که دستیابی به این اهداف وابسته به طبقه ی افراد می باشد. افراد طبقهی پایین نمیتوانند از طریق شیوه های مرسوم به این اهداف دست پیدا کنند. در نتیجه، آنها احساس خشم، ناکامی و عصبانیت می کنند که به عنوان فشار شناخته می شود. شهروندان طبقهی پایین می توانند وضعیت خود را بپذیرند یا می توانند وسایل جایگزینی برای دستیابی به موفقیت مانند دزدی، خشونت یا قاچاق مواد مخدر انتخاب کنند(سیگل، ۲۰۱۲: ۱۹۳). نظریه های آنومی دورکیم، آنومی مرتن، فشار عمومی آگنیو و آنومی نهادی مسنر و روزنفلد به عنوان زیرمجموعه های نظریه فشار مورد بررسی قرار می گیرند.
فقر:
– محرومیت نسبی – احساس بی کفایتی – قدرت ذهنی محصور |
نگهداری قواعد و هنجارهای مرسوم و متعارف:
– علیرغم فلاکت و بدبختی، افراد به ارزش ها و قواعد فرهنگ مسلط طبقه متوسط وفادار باقی می مانند. |
فشار:
– افرادی که خواهان دستیابی به موفقیت های مرسوم هستند اما فاقد ابزار و فرصت برای دستیابی به این موفقیت ها باشند، فشار و ناکامی را تجربه می کنند. |
شکل گیری گروه ها و دسته های بزهکار:
– افراد گروه های قانون شکن به وجود می آورند تا روش های جایگزینی برای دستیابی به موفقیت جستجو نمایند.
|
جرم و بزهکاری:
– افراد برای دستیابی به موفقیت در اعمال ضداجتماعی درگیر می شوند تا بدین وسیله احساس فشار وارده بر خود را فرو بنشانند. |
آخرین نظرات