۲- پذیرش ضعف و شکست های خود: جهت کمک به سلامت روان لازم است شکست ها را به عدم تلاش نسبت دهیم نه به عدم توانایی(کریم پور، ۱۳۸۹).
۳- انعطاف پذیری: زندگی اجتماعی پستیها و بلندیها ، بدیها و خوبیها، خیرها و شرّها، را دارد، لذا لازم است انسان ظرفیت پذیرش تغییرات را داشته باشد، زیرا باعث کمک به بهداشت روان میگردد(سالاری، ۱۳۹۲).
۴- توانایی نه گفتن: در مقابل خواستههای غیر منطقی خود و دیگران توانایی «نه گفتن» را داشته باشیم و کارها را براساس رضایت خاطر درونی خود انجام دهیم نه به خاطر رضایت دیگران.
۵- داشتن قاطعیت: رفتار قاطعانه را روزانه تمرین کنیم و بدون عصبانیت و پرخاشگری و با بهره گرفتن از ارتباط کلامی مناسب از حق خود دفاع نماییم(جعفری، ۱۳۸۹).
۶- دوری از فرضهای غلط ذهنی: فردی که با خوش رویی با دیگران رفتار نمیکند، این مسأله باعث میشود که دیگران نیز همان واکنش را با او داشته باشند، لذا به این تصور در میآید که دیگران از او بدشان میآیند و او را دوست ندارند (امینی،۱۳۸۳).
۷- ورزش: ورزش علاوه بر این که امید به زندگی بهتر را بیشتر میکند، بلکه زنجیره تفکرات منفی را نیز قطع میکند (امینی، ۱۳۸۳).
۸- سازگاری مناسب اجتماعی: فرد سالم، ارتباط گرم و صمیمانهای به دیگران دارد، سعی میکند به دیگران احترام گذاشته و به احساسات آنها با صمیمت و مهربانی پاسخ دهد (فراهانی و کرمی نوری، ۱۳۸۳).
۹- داشتن هدف در زندگی: یک فرد سالم، فلسفه زندگی خود را می شناسد و زندگی را پوچ و بیمعنی نمیداند، برای زندگی خود ارزش قایل بوده و بیهوده زندگی خود را فدای امور بیارزش نمیکند (فراهانی و کرمی نوری، ۱۳۸۳).
۱۰- حرکت برای پیشرفت: تلاش و کوشش لازم را داشته باشیم اما انتظار کامل بودن در تمام زمینهها را نداشته باشیم، لذا آنچه مهم است تلاش به اندازه توانایی است.
۱۱- خود کارآمدی و خودگردانی: خود کارآمدی، ارزیابی فرد از توانایی خود در انجام یک تکلیف است. خود گردانی مستلزم توانایی فرد در تأثیر گذاری بر رفتار خود به جای واکنش مکانیکی در برابر محیط است (کدیور، ۱۳۸۲).
۱۲- ابراز احساسات: احساسات مثبت مانند شادی و محبت و احساسات منفی از جمله خشم، نگرانی و اضطراب را درون فکنی و سرکوب نکنیم و بدون رفتار پرخاشگرانه آنها را ابزار کنیم.
۱۳- درک توانایی خود و دیگران: نقاط قوت و ضعف خود را بشناسیم و سعی در شناختن نقاط قوت و ضعف دیگران داشته باشیم. توانایی عفو و گذشت را داشته باشیم و همیشه برای اشتباهات خود را سرزنش نکنیم چون سرزنش باعث کاهش اعتماد به نفس و عزت نفس افراد میشود.
۱۴- احترام به دیگران: به دیگران احترام بگذاریم، چون این امر باعث میشود که دیگران نیز به ما احترام بگذارند و امکان انگیزش و تقویت محیطی فراهم گردد.
۱۵- داشتن یک نگرش مثبت: نسبت به دوستان، همسالان و بزرگسالان دید مثبتی را پیدا کنیم، چون نگرش خوب به بهداشت روان کمک میکند.
۱۶- احساس امنیت و آرامش خاطر: افراد سالم دچار اضطراب و نابسامانی دائمی فکری نیستند. آنها دلواپس نیستند و از آینده و اتفاقات هراسی ندارند. آنها با بردباری و احساس امنیت با وقایع روبرو میشوند و برای آنها راه حل منطقی پیدا میکنند (جردن[۱] و همکاران، ۱۹۹۹).
۱۷- داشتن اعتماد به نفس و احساس کفایت: اعتماد به نفس ، داشتن نگرش مثبت به تواناییهای خود می باشد که رابطه تنگاتنگی با احساس کفایت دارد. این که کسی به خود و تواناییهای خود اعتماد داشته باشد و بگوید من میتوانم این کار را انجام دهم و مشکلات را از پیش پا بردارم حاکی از داشتن بهداشت روانی است (پورمقدس، ۱۳۶۷).
۲-۳-۱۰- مفهوم سلامت روان شناختی یا سلامت روان[۲]
سازمان بهداشت جهانی[۳]- سلامت را به صورت بهزیستی کامل فیزیکی – روانی و اجتماعی تعریف می کند. نه صرف فقدان بیماری و ناراحتی. سلامت در دیدگاهی کلی نگر از جنبه های روانی – اجتماعی و فیزیکی مورد توجه قرار می گیرد. رابطه آن با محیط نیز در نظر قرار می گیرد. سلامت روان شناختی نیز تعریفی است که دانشمندان روان شناختی و علوم اجتماعی و رفتاری در مورد کارآمدی و عملکرد روان شناختی متناسب انسان ارائه کرده اند. مفهوم سلامت و بیماری روانی در طول زمان تغییرات و دگرگونی های زیادی داشته اند. ارسطو در کتاب اخلاق می گوید: هر انسان به اندازه ای سالم است که توانسته کنشهای بشری را در خود توسعه دهد. از آنجا که بشر بالاترین عملکرد هوش را دارد پس بهترین زندگی، زندگی خردمندانه است و سلامت روانی یعنی نوعی زندگی که استدلال بر آن کاملا حکومت کند. مفهوم طبیعت گرایانه سلامت روانی توسط ارسطو، در قرون وسطی نادیده گرفته شد، از قرن هفتم و شانزدهم سلامت روان شناختی بصورت پرهیزکاری تعریف شد. پس از قرن شانزدهم مجددا سلامت روان شناختی بصورت طبیعت گرایانه تعریف شد. همزمان با رنسانس روانپزشکی در اواخر قرن ۱۹ سلامت روان شناختی نوعا به صورت «فقدان بیماری روانی» تعریف گردید(ابراهیم پور، ۱۳۹۰).
معمولا سلامت روان شناختی را به ۳ شکل می توان تعریف کرد: نخست معنای خودآگاهی[۴] که این تعریف توسط فروید[۵] (۱۸۵۶)، مک دوگال[۶] (۱۸۷۱)، جورج برکلی[۷] (۱۶۸۵) و بسیاری از هستی گرایان و نظریه پردازان نقش مانند لورنتز – پذیرفته شده است. تعریف دوم شامل خود شکوفایی و تحقق خود[۸] می شود، یعنی بالفعل ساختن تواناییهای روان شناختی ذاتی و درونی با بهره گرفتن از نوعی دگرگونی روانی میسر می شود. یونگ[۹] (۱۸۷۵)، آلپورت[۱۰] (۱۸۹۷)، و انسان گرایانی مازلو[۱۱] (۱۹۰۸)، این دیدگاه را پذیرفته اند. سومین تعریف سلامت روانی حدودی است که فرد توانسته با «شبکه روابط اجتماعی پایدار» یکپارچه شود آدلر[۱۲] (۱۸۷۰)، و بسیاری از جامعه شناسان این تعریف را پذیرفته اند(کریم پور، ۱۳۸۹).
۲-۳-۱۱- مفهوم سلامت روان در نظریه های روانکاوی
سلامت روان از نظر آلپورت: گوردن آلپورت یکی از نخستین روانشناسایی بود که توجه خود را به شخصیت سالم معطوف داشت. از نظر وی افراد سالم در سطح معتدل و آگاهی عمل می کنند، از قید و بندهای گذشته آزادند. و نیروهایی که آنها را هدایت می کنند، هدفها و انتظارهایی است که از آینده دارند. آلپورت از افراد برخوردار از سلامت روان به عنوان انسان بالغ یاد می کند و برای آن هفت ویژگی ذکر می کند که عبارتند از: گسترده مفوم خود، ارتباط صمیمانه با دیگران ، امنیت عاطفی، ادراک واقع بینانه و مهارت در وظایف، عینیت بخشیدن به خود و وظیفه یگانه ساز زندگی به نظر آلپورت هرچه شخص با فعالیت های مردم و اندیشه های متنوع در ارتباط باشد سلامت روانی بیشتری دارد شخص سالم می تواند به پدر و مادر فرزندان همسر یا دوستان نزدیکش صمیمیت نشان دهد تصور شخس نسبت به خود و نیز از اهمیت زیاد برخوردار است. نکته مهم اینکه خود را با تمام کمبود و نقاط مثبت آن مورد قبول واقع شود و هر چه شخص را واقع بینی به خود بنگرد سلامت روانی او بیشتر است آلپورت خصیصه امنیت عاطفی را با ناکامی خوانده است اشخاص سالم، موانع را تحمل می کنند تسلیم ناکامی نمی شوند بلکه برای هدفها یا هدف های دیگری که جایگزینی هدف های پیشین ساخت اند شیوه های متفاوتی که از ناکامی کمتری برخوردار باشند بکار می گیرند(گنجی، ۱۳۷۶).
شخصیت سالم و بالغ شخصیتی است که بتواند عینیت خود را نشان دهد و خود را بهتر بشناید انسانی که به مرتبه برتری از بصیرت نفس رسیده باشد صفت منفی خود را به دیگران فرا نمی افکند. آلپورت ضمن تأکید مراتب کار معتقد است که حس تعهد اشخاص سالم به اندازه ای نیرومند است که وقتی سرگرم آثار خود می شوند می توانند هر گونه مکانیسم دفاعی با سائق مربوط به من را نادیده انگارد. در این رابطه جمله زیر را از یک پزشک نقل کرده است تنها راه دوام آوردن زندگی دانستن وظیفه ای برای به انجام رساندن است تصور آلپورت از شخصیت سالم جنبه دیگری نیز دارد که شاید خلاف انتظار به نظر برسد هدف هایی که شخص سالم آرزو می کند در نهایت دست یافتنی است به نظر آلپروت شخصیت سالم بدون داشتن آرزوها و جهتی به سوی آینده نا میسر است(سالاری، ۱۳۹۲).
– سلامت روان از نظر راجرز[۱۳]: به نظر راجرز اساسی ترین انگیزه، رفتار آدمی است مهمترین مفهوم در نظریه وی خویشتن است که شامل افکار ، ادراکات و ارشهای است که من را تشکیل می دهد این خویشتن ادراک شده بر ادراک فرد از جهاتی بر رفتار او تأثیر می گذارد. در نظر راحرز در رابطه با خود پنداره خویش است که فرد دست به ارزیابی تجربه های می زند و یک فرد سازگار و سالم خود پنداره آرمای دارد. هرچه خویشتن آرمانی به خویشتن واقعی نزدیکتر باشد فرد راضی تر خواهد بود ولی فاصله زیاد بین این دو به نارضایتی و نا خوشنودی منجر می شود. راجر برای روان سالم از خود پنداری مثبت و سالم سخن به میان می آورد و خصایص زیر را بر می شمرد: پذیرش احساسات، عزت نفس، ارتباط خوب با دیگران، زندگی کامل در زمان حال، ادامه و یادگیری چگونه آموختن، توانایی تصمیم گیری و خلاقیت (شعاری نژاد، ۱۳۶۸: ۶۱).
– سلامت روان از نظر مزوم: مزوم نخستین نظریه دانی است که سلامت روان را با خوشبختی برابر می داند خوشبختی بخش و جدایی ناپذیر شخصیت سالم است و نه محصول جنبی و تصادفی و حتی موجب اعتلا به سطوح عالی تر با روری می شود خوشبختی چنان بخش از زندگانی سالم است که می توان آن را گواهی بر میزان سلامت روانی که شخص جوان دست یافته است پنداشت. مردم شخصیت انسانی را بیشتر محصول فرهنگ می داند و در نتیجه به اعتقاد وی سلامت روان بیش از آنکه امری فردی باشد مسئله ای اجتماعی است (سالاری، ۱۳۹۲).
– سلامت روان از نظر فیشن: ملاک های مهم از نظر فیشن عبارت است: شناخت خود و محیط، استقلال فردی، رفتار بهنجار و منطبق با معیارهای جامعه و پکپارچگی شخصیت. او معتقد است انسان موجودی اجتماعی است که برای سلامت روان و جسم خویش به همنوع وابستگی کامل دارد(شاملو، ۱۳۸۱).
روانشناسان با توجه به نگرشی که نیت به ماهیت انسان انگیزه های او، چگونگی تأثیر انگیزه ها، برخورد و رشد شخصیت و عوامل مؤثر در آن دارند تعریف های گوناگونی را از انسان سالم ارائه می دهند.
– سلامت روان از نظر فروید: از دیدگاه فروید شخص سالم دو ویژگی دارد:
الف) می تواند دوست بدارد و دوست داشته شود.
ب) می خواهد و می توان کار بکند(سالاری، ۱۳۹۲).
به عقیده فروید اکثر مردم به درجات مختلف، روان نژند هستند و سلامت روانی یک آرمان است نه یک هنجار آماری. طبق نظریه فروید ویژگی های خاصی برای سلامت روانی ضرورت دارد. نخستین ویژگی خودآگاهی است. یعنی هر آن چه که ممکن است در ناخودآگاه موجب مشکل شود بایستی خودآگاه شود و خودآگاهی حقیقی ممکن نیست مگر این که کنترل غیرواقعی و غیرضروری یا زیاد از حد (من برتر) در هم شکسته شود. به نظر فروید خودآگاهی عنصر اصلی (ولی نه عنصر کافی) سلامت روانی است. فروید بیگانگی منطقی از علاقمندی ها و اشتیاق های عمومی را، معیار نهایی سلامت روانی می داند (پوراسلامی و ایار، ۱۳۷۹).
آخرین نظرات