آسیب شناسی مرکزی کمال گرایی به عنوان وجود ترس مرضی از شکست و تلاش سخت برای رسیدن به موفقیت در نظر گرفته شده است. در افراد کمال گرا هرگونه شکست در قلمرو مربوطه شان منجر به خود انتقاد گری شده و باعث پایداری دید منفی آنها از خودشان می شود. این شکست ها هم چنین باعث می شود که این افراد برای رسیدن به اهدافشان بیشتر تلاش کنند. این خود باعث شدیدتر شدن وابستگی دیدگاه فرد کمال گرا به دست یابی به اهداف می شود.
این فرضیات با داده هایی که ما بین ترس و شکست وعزت نفس ، رابطه منفی قائل می شوند همخوان است (برای مثال جوبرت، 1990 به نقل از شافران ، فیربرن، 2002) و هم چنین با این فرض که «کمال گرایی خود مدار» با عدم توانایی تحمل شکست (فلت و هویت ، بلنکشتاین و موسهر، 1991 به نقل از همان منبع ) و ترس از شکست(فلت،بلنکشتاین،هویت و کولدین، 1992 به نقل از همان منبع)،رابطه دارد، مطابق است.
جزییات بیشتر درباره این پایان نامه ها :
وضع اهدافی که دو قطبی هستند
افراد کمال گرا معیارهای شان را به طور درونی و در قالب قوانین عملیاتی می کنند. برای مثال بیماری که قصد کاهش وزن دارد ، این قانون روزانه را درونی کرده است که باید هر روز یک کیلوگرم از روز قبل لاغرتر شود. این قوانین ماهیتی دوقطبی دارند: یا قابل دسترسی هستند و یا غیر قابل دسترس می باشند. بنابراین جای تعجب ندارد که این افراد را متفکرین همه یا هیچ بنامیم( به نقل از شافران،کوپر ، فیربرن، 2002).
تلاش برای رسیدن به قوانین سفت وسخت به این معنی است که فرد تحت فرمان بایدها است و زمانی که نمی تواند به آن ها دست یابد ، احساس گناه و خود اتهامی ، وجود او را فرا می گیرد. در واقع شافران، کوپر، فیربرن(2002)، به روشنی تفکر دو قطبی را به عنوان عامل مرکزی نگهدارنده برای کمال گرایی به حساب می آورند. در مدل شان تفکر دو قطبی در مرکز مدل واقع شده است.
نیاز به خود کنترلی
کمال گرایان خود را وقف رسیدن به معیارهای شخصی می کنند. این چنین مسئله ای نیاز به مقادیر زیادی به خود کنترلی دارد. در واقع، خود کنترلی، پایه و اساس تعقیب اهداف در کمال گرایان است لازمه آن محدود کردن فعالیت های لذت بخش است که مستقیماً به تعقیب اهداف مربوط نمی شوند و در واقع اجتناب از هر گونه آزادگذاری محسوب می شود. به طور مثال ، بیمار مبتلا به بی اشتهایی روانی ممکن است تصمیم بگیرد که تنها به این شرط که هر روز یک کیلوگرم از روز قبل لاغرتر شده باشد، آن چه را که برای ادامه حیات لازم است ، بخورد ، و هر چیزی غیر از آن حریصانه و غیر اخلاقی به حساب می آید.
ارزیابی عملکرد
زمانی که معیارها وضع شدند، عملکرد در قلمرو مربوطه بارها و بارها به شدت ارزیابی می شود. در این زمینه نه تنها دسترسی به اهداف تعیین شده در نظر گرفته می شود ، بلکه تلاش فرد برای رسیدن به این اهداف هم مدنظر است.
در مثال قبل ، فرد نه تنها مرز کاهش وزن خود را ارزیابی می کند، بلکه خودش را هم از این نظر که تا چه اندازه توانسته برای این کار تلاش کند مورد ارزیابی قرار می دهد.
برخی از این افراد از نتایج منفی به عنوان ملاکی که معیارها و عملکردشان در رسیدن به اهداف به قدر کافی آمرانه و متوقعانه نبوده اند، استفاده می کنند (به نقل از همان منبع).
بخش چهارم: اضطراب امتحان
تعریف اضطراب
تعاریف عمده ای از اضطراب بیان شده است، از جمله:
اضطراب: عموماً یک انتظار به ستوه آورنده است، به منزله چیزی است که ممکن است در تنشی گسترده و موحش و اغلب بی نام ، اتفاق افتد. این حالت که به شکل احساس و تجربه ای مانند هر اغتشاش هیجانی در دو سطح همبسته روانی و بدنی در فرد پدید می آید، ممکن است به یک تهدید عینی «اضطراب آور» (تهدید مستقیم یا غیر مستقیم مرگ، حادثه شوم شخصی یا مجازات ) نیز وابسته باشد (لافون[1] ، 1973، نقل از دادستان،1389).
اضطراب نوعی احساس ترس و ناراحتی بی دلیل است، که نشانه بسیاری از اختلالات روانشناختی محسوب می شود که اغلب به وسیله ی رفتارهای دفاعی مانند فرار از یک موقعیت ناخوشایند یا انجام یک عمل طبق نظم و آیین معین کاهش می یابد(آزاد، 1387).
اضطراب «ترسی است که در اثر به خطر افتادن یکی از ارزش های اصولی زندگی شخص ایجاد می شود (رولومی[2]، نقل از شاملو،1387).
اضطراب ، یک احساس منتشر ، ناخوشایند و اغلب مبهم و دلواپسی است که با یک یا چند تا از احساس های جسمی همراه می گردد مثل احساس های خالی شدن سردل، تنگی قفسه سینه ، تپش قلب ، تعریق و غیره…(پور افکاری،1387). در یک جمع بندی کلی شاید بتوان اضطراب را به عنوان احساس رنج آوری که با یک موقعیت ضربه آمیز کنونی یا با انتظار خطری که به شیئی نامعین وابسته است تعریف کرد( دادستان، 1389).
علائم روانشناختی و شناختی اضطراب
احساس اضطراب دو جزء دارد: (1) آگاهی از احساس های فیزیولوزیک (طپش قلب، تعریق، تنگی قفسه سینه، لرزش زانوها، صداهای مرتعش).
(2) آگاهی از وجود عصبانیت یا ترس ، اضطراب ممکن است در نتیجه ی احساس شرم افزایش یابد« دیگران فهمیدند که من ترسیده ام».
علاوه بر آثار حرکتی و احتشایی اضطراب ، تأثیر آن بر تفکر، ادراک و یادگیری نباید از نظر دور بماند. مغز یک مکانیسم ترکیب دهنده ی مرکزی و در عین حال یک عضو انتهایی است. اضطراب پیدایش کنفوزیون و دگرگونی ادراک را ، نه تنها در ارتباط با زمان و مکان بلکه افراد و معانی حوادث تسهیل می کند.
این دگرگونی ها با پایین آمدن سطح تمرکز ، کاهش فراخوانی خاطرات ، و ایجاد اختلال در توانایی ربط دادن یک عبارت با عبارت دیگر (تداعی) ، در یادگیری ایجاد تداخل می کند. یک وجه مهم تفکر هیجانی ، از جمله تفکر مضطربانه یا حاکی از ترس ، انتخابی بودن آن است.
مؤلفه های اضطراب
اضطراب سه مؤلفه دارد: عوامل رفتاری، علایم فیزیکی و افکار نگران کننده[3].
آخرین نظرات