رضایت شغلی، عاملی مهم برای افزایش کارایی و نیز رضایت فردی در سازمان تلقی میشود. مدیران به شیوههای مختلف مترصد افزایش رضایت شغلی کارکنان خود هستند. محققان مختلف، تعاریف گوناگونی از رضایت شغلی ارائه دادهاند:
“فیشر و هانا” [۱](۱۹۳۹) رضایت شغلی را عاملی روانی قلمداد کرده و آن را به صورت نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط شغل تعریف میکنند. به این معنا که اگر شغل، شرایطی مطلوب را برای فرد فراهم کند، فرد از شغلش رضایت خواهد داشت، اما اگر شغلی برای فرد رضایت و لذت مطلوب را فراهم نکند، فرد شروع به مذمت شغل کرده و در صورت امکان، شغل خود را ترک خواهد کرد.
“هاپاک”[۲] رضایت شغلی را مفهومی پیچیده و چند بعدی دانسته و آن را با عوامل روانی، جسمانی و اجتماعی مرتبط کرده است به نظر او صرفاً وجود یک عامل، موجب رضایت شغلی فرد نخواهد شد. بلکه وجود ترکیبی از عوامل مختلف موجب خواهد شد که فرد در لحظه ی معینی از شغل خود احساس رضایت کند.
فرد با توجه به اهمیتی که عوامل مختلف نظیر: درآمد، جایگاه اجتماعی، شرایط محیط کار و … برای او دارند، میزان معینی از رضایت شغلی را دارا خواهد بود.
رضایت شغلی، حدی از احساسات و نگرشهای مثبت است که فرد نسبت به شغل خود دارد. وقتی شخصی میگوید رضایت شغلی بالایی دارد، به این مفهوم است که او واقعاً شغل خود را دوست دارد، احساسات خوبی درباره کارش دارد و برای شغلش ارزش زیادی قائل است.
رضایت شغلی، عبارت است از رضایتی ( به مفهوم لذت روحی ناشی از ارضای نیازها و تمایلات و امیدها ) که فرد از کار خود به دست میآورد.
رضایت شغلی، مجموعه ای از احساسات سازگار و ناسازگار است که کارکنان با آن احساسها به کار خود مینگرند.
“کینز برگ”[۳] و همکارانش، رضایت شغلی را به دو نوع مختلف تقسیم بندی کرده اند: رضایت درونی و رضایت بیرونی.
- رضایت درونی از دو منبع به دست میآید: اول احساس لذتی که انسان صرفاً از اشتغال به کار و فعالیت عایدش میشود. دوم لذتی که بر اثر مشاهده ی پیشرفت و یا انجام برخی مسئولیتهای اجتماعی و به ظهور رساندن تواناییهاو رغبتهای فردی به انسان دست میدهد.
- رضایت بیرونی که با شرایط اشتغال و محیط کار ارتباط دارد و هر لحظه در حال تغییر و تحول است. از عوامل رضایت بیرونی به عنوان مثال، شرایط محیط کار، میزان دستمزد و پاداش، نوع کار و روابط موجود بین کارگر و کارفرما را میتوان نام برد.
این گونه به نظر میرسد که عوامل درونی که شامل خصوصیات و عامل فردی میباشند، در مقایسه با عوامل بیرونی نظیر شرایط محیط کار، از ثبات بیشتری برخوردارند. بنابراین شاید بتوان گفت که رضایت درونی پایدارتر از رضایت بیرونی است رضایت شغلی نتیجه تعامل بین رضایت درونی و بیرونی است.
ایجاد رضایت شغلی در کارکنان احتمالاً سرعت بالایی نخواهد داشت، اما قطعاً با شتاب بسیار بالایی از بین میرود. ممکن است همه شرایط برای بالا نگهداشتن رضایت کارمندی در حدی فوقالعاده باشد، اما صرفاً با یک برخورد نامناسب مدیر، امکان تأثیر این شرایط مناسب به صورت کاملاً محسوسی به سمت صفر میل کند. (قادری و شناور ، ۱۳۸۶، www.sanatkhodto.com)
فیشر و هانا رضایت شغلی را عاملی روانی قلمداد می نمایند و آن را نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط اشتغال می انگارند. یعنی اگر شغل مورد نظر لذّت مطلوب را برای فرد تأمین کند در این حالت فرد از شغلش راضی است در مقابل چنانچه شغل مورد نظر رضایت و لذّت مطلوب را به فرد ندهد در این حالت فرد شروع به مذمت شغل می کند و در صدد تغییر آن بر می آید.
فلدمن وآرنولد[۴] رضایت شغلی را مجموعه گرایش های مثبت افراد نسبت به شغل دانسته و معتقدند وقتی گفته می شود یک فرد از شغل خود رضایت بالایی دارد در حقیقت منظور این است که وی به طور کلی به میزان زیاد شغلش را دوست دارد و توانسته است از طریق شغلش نیازهای خویش را تأمین نماید و در نتیجه احساسات مثبتی به آن دارد.
فرد لوتانر[۵] رضایت شغلی را یک حالت عاطفی مثبت یا خوشایندی می داند که حاصل ارزیابی فرد از شغلش یا تجارب شغلی اش می باشد. وی اضافه می نماید رضایت شغلی نتیجه ادراک کارکنان از آنچه به نظرشان مهم است و شغلشان آن را به خوبی فراهم کرده می باشد.
به اعتقاد گوردن[۶] رضایت شغلی یک واکنش عاطفی است که از ادراک فرد نسبت به اینکه شغل او ارزش های شغلی اش را تأمین می کند و یا به او اجازه تأمین و ارضای آنها را می دهد، ناشی می گردد. علاوه بر این رضایت شغلی به توافق این ارزش ها با نیازهای شخص بستگی دارد.
هرزبرگ[۷] معتقد است که انگیزش شغلی تحت تأثیر عوامل درونی و خارجی می باشد. عوامل انگیزشی درونی (ذهنی) از انجام کار ناشی شده و موجب رضایت مندی فرد می شوند، مثل موفقّیت، پیشرفت، قدردانی و ماهیت کار و عوامل خارجی عمدتاً با محیط و زمینه شغل ارتباط دارند و کارکنان را در سازمان ابقا می کنند و شامل خط مشی و مقررات و شرایط محیط کار، حقوق و دستمزد، روابط شخصی با هم ردیفان و امنیت شغلی می شود.
شرتزر[۸] معتقد است رضایت شغلی به معنای دوست داشتن وظائف مورد لزوم یک شغل، شرایطی که در آن کارانجام می گیرد و پاداشی که برای آن دریافت می شود و اینکه فعالیتها، امور و شرایطی که کار یک فرد را تشکیل می دهند تا چه حدودی و با چه نحوی نیازهایش را برآورده می سازد، بستگی به قضاوت وی دارد. شخص باید موارد مثبت و منفی شغل خود را موازنه کند، چنانچه موارد مثبت بر منفی غلبه کند احتمال دارد که از کارش راضی باشد. افراد از نظر میزان رضایتی که شغلشان برای آنها فراهم می سازد بسیار متفاوتند.
لوی گاربو و مونت مارکوت[۹] تعریفی دیگر از رضایت شغلی ارائه می دهند. از نقطه نظر آنان، رضایت شغلی ارزیابی فرد نسبت به تجربه گذشته و این که انتخاب همین شغل در آینده نیز بهترین گزینه است، کارمند از میزان مطلوبیت کاری که تجربه می کند گزارش نمی دهد، بلکه در این زمینه قضاوت می کند که اگر مجدداً بخواهد شغلی انتخاب کند شغل فعلی را انتخاب می کند یا نه. هرسی و بلانچارد[۱۰] معتقدند رضایت شغلی تابعی است از سازگاری انتظارات سازمانی با نیازهای سرشت کلی فرد. در حالتی که این دو توافق داشته باشند رفتار به طور همزمان برآورنده انتظارات سازمان و نیازهای فرداست یعنی اثر بخشی و رضایت توأماً حاصل می گردند.
وانوس ولولر[۱۱]، تعریف عملیاتی از رضایت شغلی مطرح می سازند این تعریف ابعاد مختلف رضایت شغلی را در بردارند:
۱- رضایت شغلی جامع به عنوان مجموع رضایت از جنبه های مختلف شغل ۲- رضایت شغلی به عنوان جمع وزنی و رضایت حاصل از جنبه های مختلف شغل ۳- رضایت شغلی به عنوان جمع دستیابی به اهداف نیازهای محقق شده ۴- رضایت شغلی به عنوان سازگاری با مفهوم ظرفیت شغلی ۵- رضایت شغلی به عنوان تفاوت بین آنچه هست با آنچه باید باشد. ۶-رضایت شغلی به عنوان نتیجه مقایسه بین وضع موجود و وضع مطلوب ۷-رضایت شغلی به عنوان معیار مطلوب ها یا ایده آل هایی که فرد دارد. ۸-رضایت شغلی به عنوان اهمّیت رویه های شغلی ۹- رضایت شغلی به عنوان تفاوت بین اهمّیت رویه ای شغلی و درکی که از اجرای آن رویه می شود.
ویکتور وروم[۱۲] می گوید: رضایت شغلی یک نوع برداشت ذهنی که فرد نسبت به شغل خود دارد و یک رفتار سازمانی است. بنابراین رضایت از انجام کار در اثر عوامل کاملاً متفاوت بوجود می آید.
به طور کلی رضایت شغلی را به صورت زیر می توان تعریف کرد :
رضایت شغلی که نوعی احساس مثبت فرد نسبت به شغلش می باشد، زائیده ی عواملی نظیر شرایط محیط کار، نظام سازمانی شغل، روابط حاکم بر محیط کار و تأثیر عوامل فرهنگی است. لذا می توان نتیجه گرفت رضایت شغلی، احساس روانی است که از عوامل اجتماعی نیز متأثر می شود. (یارپویا، ۱۳۸۸، سایت روانشناسی و مدیریت)
رضایت شغلی مقیاسی برای سنجش سلامتی سازمان ها است. تعاریف مختلفی از رضایت شغلی وجود دارد که در این مقاله به برخی از آنها اشاره می کنیم:
- رضایت شغلی، مجموعه ای از احساسات سازگار و ناسازگار است که کارکنان با آن احساسهابه کار خود مینگرند
آخرین نظرات