حق در لغت:
جمع کلمه حق حقوق است، امّا کلمه حقوق خودش به دو شکل استفاده میشود. گاهی با صیغه جمع، ولی با مفهوم اسم جمعی که در این صورت معادل است با معنی اصطلاحی قانون و گاهی به معنای جمع حق است. حقی که اینجا از آن بحث میشود هیچ ربطی به معنی اصطلاحی مذکوره حقوق ندارد، بلکه مقصود در این تحقیق حقی است که جمع آن حقوق است.
از نظر لغت معنای حق مختلفاند، ولی در هر کدام معنای ثبوت خوابیده است، یعنی معنی اصلی آن همان ثبوت است و در هر کدام از معانی که استفاده میشود، نوعی کم رنگ از ثبوت دیده میشود، به طوری کلّی حق در معنی ذیل به کار میرود.
اول: برای موجِد (بالکسر) شیء گفته میشود. اگر ایجاد او مقتضای حکمت باشد، لذا به خداوند متعال حق میگویند.
دوم: برای کارها و موجَد (بالفتح) گفته میشود اگر آن فعل مطابق حکمت باشد و لذا برای افعال خداوند متعال حق استفاده میشود.
سوم: به اعتقاد مطابِق (بکسر الباء) حقیقت گفته میشود ولذا میگویند اعتقاد فلانی در باره معاد حق است، همچنین به مطابَق (بفتح الباء) هم گفته میشود؛ یعنی چیزی که اعتقاد بر آن تطبیق میشود.
چهارم: برای فعل یا قولی گفته میشود که بر حسب نیاز و به قدر نیاز و مطابق زمان باشد؛ لذا میگویند که حرف شما حق است و کار شما حق است.
چهار معنای بالا را راغب اصفهانی ذکر کرده است.[۲]
پنجم: وجوب- ششم غالب شدن – هفتم نقیض باطل.[۳]
هشتم اسماء و صفت الهی، نهم قرآن و نبوت و اسلام، دهم، راستی.[۴]
یازدهم یقین[۵]، دوازدهم یقین بعد از موت.[۶]
حق در اصطلاح
حق در اصطلاح عبارت از نوعی سلطه و قدرت و توانایی[۷] یا نوعی تا مرتبه ضعیفی از مالکیت که قانون به فرد یا افرادی میدهد تا در پرتو آن در موارد خاصی به کار گیرند و از مزایای آن بهرهمند شوند. برخی حق را نوعی از سلطنت میدانند.[۸]
حقوق که جمع حق است عبارت است از مجموعه قوانین و مقرّرات اجتماعی که از سوی خدای انسان و جهان برای برقراری نظم و قسط و عدل در جامعه بشری تدوین میشود تا سعادت جامعه را تأمین سازد.[۹]
حق در قرآن:
این کلمه حدود ۲۴۷۱ بار در قرآن آمده است، ۲۲۷ بار به صورت الحق، ۱۷ بار به صورت حقّاً، ۳ بار به صورت حقه. کلمه حق در قرآن در معانی متعدّد به کار برده شده است، که بعضی از آنها ذکر میشود.گاهی به عنوان صفت خداوند متعال «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ»[۱۰]
گاهی در مورد کارهای خداوند متعال مثل؛ «مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ »[۱۱] «خداوند آسمانها و زمین و چیزهایی در میان آن دو خلق نکرده مگر به حق».
قضاء و حکم (به معنای داوری) مثل؛«. قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغىٰ بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَق »[۱۲] آنها گفتند که ما دو تا شاکی هستیم که بعضی از ما به بعض دیگر تجاوز کردهاند، پس در میان ما به حق داوری کن.
در مورد اخیر اگرچه معنی داوری در حقیقت از کلمه حکم به دست میآید .
در موارد فوق معنای حقوقی نداشته ولی حدوداً چهل مورد در معنای حقوقی استعمال شده است و در بیشتر این موارد کلمه مذکور به یکی از این دو صورت استعمال شده است.[۱۳]
به عنوان صفتی برای فعل انسان مثل؛ «ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآَیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ»[۱۴]
در معنای اصطلاحی حق، مثل؛ « فَإِنْ کَانَ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفِیهًا»[۱۵]
کلمه حکم
حکم در لغت
معنای اصلی حکم، منع کردن است که تقریباً همه به آن اشاره کردهاند و اکثر آنان این شعر جریر، شاعر عرب را هم بعد از ذکر معنی آوردهاند.
أبنی حنیفه أحکموا سفهاءکم إنی اخاف علیکم أن غضباً
ای بنی حنیفه دیوانههای خود را نگهدارید. من میترسم که بر شما غضب کنم.
راغب در مفردات میگوید که معنای حَکَمَ منع کردن است، منعی که برای اصلاح باشد لجام اسب را به همین خاطر حَکَمه میگویند.[۱۶]
ابن فارس در معجم[۱۷] و خلیل در ترتیب کتاب العین[۱۸] نیز بر این مطلب تأکید دارد که معنای اصلی حکم، منع کردن است و مثال لجام فرس را آورده است.
ابن منظور در لسان العرب، اشارهای به معنای منع کردن نمیکند بلکه حکم را به علم و فقه و قضاوت با عدل معنی کرده است.[۱۹]
تهانوی در کشاف ده معنا برای حکم ذکر کرده است که از جمله آنها از: اسناد امر، خود نسبت حکمیه، تصدیق، محکوم علیه، محکوم به، نفس قضیه، خطاب خداوند متعال که متعلق به افعال مکلّف است، امری ثابت برای یک چیز و اثری که بر عقد و نسخ مرتب میشود.[۲۰]
از کلام زمخشری در اساس البلاغه به دست میآید که او حکم را به مستحکم و محکم بودن معنی میکند. البته استحکام با منع کردن خیلی نزدیک است؛ چون چیزی که مستحکم است مانع برای چیز دیگر است.[۲۱]
حکم در اصطلاح
در یک تعریف ساده، به مجموعه قوانین و مقرراتی که شارع برای تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی، عبادی، مالی مقرّر کرده است، حکم شرعی گفته میشود. بنابراین وجوب نماز بر مکلفین، حرمت ربا و لزوم جبران ضرر و مانند آن از احکام شرعی میباشد.[۲۲]
حکم در قرآناین کلمه با مشتقات خودش حدود ۲۱۰ بار در قرآن به کار رفته است. ولی در هر مورد فقط در یک معنی به کار نرفته است، بلکه معانی متعدّد از آن اراده شده است، این مطلب هم قابل توجه است که معانی متعدّد مذکوره، کم جایی است که معنی لغوی به طور محسوس، لحاظ شده باشد اگرچه میشود در بعضی از آنها به معنی لغوی آن یعنی منع پی ببریم.
معانی که در قرآن از این کلمه قصد شده اند، را میتوان اینطور فهرست کرد.
۱- قضاوت و داوری کردن برای دو تن یا چند تن که با هم دعوی دارند مثل «و إن حکمت فاحکم بینهم بالقسط»[۲۳] و اگر داوری کردی در میان آنها با عدالت داوری کن.
۲- قضاوت کردن درباره یک مسأله برای خودش مثل: «وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِیبًا فَقَالُوا هَذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَکَائِنَا فَمَا کَانَ لِشُرَکَائِهِمْ فَلَا یَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلَى شُرَکَائِهِمْ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ»[۲۴]
آنها سهمی برای خداوند از زراعت و چهارپایان آفریده، برای او قرار دادند (و سهمی برای بتها) و به گمان خود گفتهاند این مال خداست و این هم مال شرکای ما (یعنی بتها) است آنچه مال شرکای آنها بود به خدا نمیرسد ولی آنچه مال خدا بود به شرکای شان میرسید آنها چه بد قضاوت میکنند.
۳- نبوت: مثل «یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّهٍ وَآَتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا»[۲۵]
ای یحیی کتاب خدا را با قوت بگیر، ما نبوت را در کودکی به او دادیم.
۴- شریعت: مثل «مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّهَ»[۲۶] برای هیچ بشر سزاوار نیست که خداوند، کتاب آسمانی و شریعت و نبوت به او بدهد.
۵- فرمان مثل: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ»[۲۷] فرمان تنها از آن خدا است او امر کرده که غیر از او را نپرستید.
۶- قرآن مثل: «وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا»[۲۸] همانگونه (که به پیامبران قبلی کتاب آسمانی دادیم) بر تو این را به عنوان قرآن عربی نازل کردیم.
فرق بین حق و حکم
فقهاء فرق بین حق و حکم را به شکلهای مختلف بیان کردهاند که ما بعضی ازآنها را ذکر میکنیم:
۱- حق را میشود ساقط کرد ولی حکم قابل اسقاط نیست. حکم با اسقاط ساقط نمیشود؛ چون آن مجعول شارع است بر موضوع خود بر خلاف حق که قوام آن به قابلیت آن برای اسقاط است.[۲۹]
۲- میان ذی الحق و من علیه الحق یک رابطه وجود دارد و حکم این چنین نیست. البته در بعضی موارد، حق و حکم هر دو، صدق میکند که در این صورت رابطه بالا هم وجود خواهد داشت ولی این رابطه به خاطر مصداق حق بودن است نه به خاطر مصداق حکم بودن.[۳۰]
۳- اگر امر صرفاً جنبه قانونی داشته یا در حدّ وظیفه باشد و به اشیاء بر گردد حکم نامیده میشود مثلاً حکم آب و آفتاب این است که پاک کنندهاند. احکام و وظایف فقهی به همین اعتبار حکم نامیده شدهاند. امّا اگر امری از اختیارات به شمار آید و به انسان بر گردد حق نام دارد. فرق حکم و حق این است که در مورد حق بشر اختیار دارد که آن را استیفا کند یا نکند و موظّف به انجام این کار نیست بر خلاف حکم که بشر باید آن را رعایت کند.[۳۱]
کلمه مِلک
کلمه ملک در قرآن استفاده نشده است ولی مشتقات آن در قرآن فراوانند: «مالک یومِ الدّین»[۳۲]، «أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ»[۳۳]
کلمه ملک در لغت
در لغت چند معنا برای ملک ذکر شده است و با دقت در همه معانی به دست میآید که در همه آنها احتوا (احاطه) و قوت، مشترک است یعنی معنی اصلی ملک همان احتوا احاطه و قدرت است و سپس در معانی دیگر استعمال شده است.
به قول برخی، ملک به دو معنی استعمال میشود یکی ولایت و دیگری قوت و ملک مثل جنس است برای مُلک یعنی هر مُلک مِلک است ولی هر ملک مُلک نیست.[۳۴]بعضی دیگر آن را به معنی قوت میدانند.[۳۵]
برخی دیگر آن را به معنی مال و نعمت و بنده و کنیز و تزویج دانستهاند.[۳۶]
دیگران آن را غیر از احتوا و قدرت با مرعی (چراگاه)، شرب و آب هم معنی کردهاند.[۳۷]
نتیجه: از اقوال لغویین به دست میآید که کلمه ملک در معنی قوت، تسلّط، مال، نعمت، بنده، کنیز، تزویج، ولایت، مرعی، شرب و آب استعمال شده است.
ولی اصل در مِلک قوت و تسلط است و به مناسبت همین در معانی دیگر استعمال میشود.
فرق بین حق و ملک
فقهاء فرق حق و ملک را از چند جهت مطرح کردهاند که خلاصه آن در ذیل ذکر میگردد:
الف: در حق، علاوه بر اضافه میان ذی حق و متعلق حق، یک اضافه بین من له الحق و من علیه الحق هم برقرار است ولی در ملک فقط یک اضافه است که آن بین مالک و مملوک میباشد و نسبتی بین من له الملک و من علیه الملک نیست.[۳۸]
ب: مالک در مملوک هرگونه تصرف میتواند بکند و اگر محدودیتی است عارضی و به سبب خارجی است ولی حق همواره در مورد خاصی است و محدودیت دارد، مثل حق سکنی و حق شفعه.[۳۹]
ج: حق، میتواند به لحاظ انواع تصرفات اعتبار شود و هم به لحاظ یک یا چند تصرّف خاص بر خلاف ملکیت مقتضای آن، جواز انواع تصرّفات عینی، مانند خوردن و پوشیدن و غیره و تصرّفات اعتباری مانند فروختن، بخشیدن و غیره میباشد، هرچند ممکن است در مواردی که این تصرّفات به حکم قانون، محدود و یا موقتاً ممنوع گردد.[۴۰]
د: حق فقط به افعال، متعلق میشود و به اعیان کاری ندارد، بر خلاف مِلک که هم به اعیان متعلق میشود و هم به افعال.[۴۱]
کلمه تبعیض و تساوی
از نظر لغت:
تبعیض عبارت است از تساوی بین دو یا چند کس که یکی را یا بعضی را بر بعض دیگر امتیاز بدهیم، رحجان بعضی بر بعض دیگر بدون مرجّح.[۴۲]
تبعیض جزء جزء کردن، برخی را قبول کردن و برخی را ردّ کردن، یا بعضی را بر بعضی دیگر ترجیح دادن.[۴۳]
میدانیم در مقابل واژه تبعیض کلمه تساوی قرار دارد، آن طور که دهخدا، ج ۴، ص ۸۷۸ نقل قول میفرماید منتهی الارب و ناظم الأطبا، تساوی را به معنی همدیگر، مانند شدن، یا مستوی و برابر گردیدن معنی کردند و آن اندراج تساوی را به معنی تماثل گرفت و غیاث اللّغات تساوی را به معنی برابر شدن دو چیز معنی کرد.
مفهوم تکلیف
تکلیف در لغت
کلّفه تکلیفاً ای أمره بما یشقّ علیه، او را به کاری سخت گمارد.[۴۴]
تکلیف عبارت از انجام فعل یا ترک فعل است که قانونگذار فرد را بدان ملزم کرده است و هرگاه بر خلاف آن رفتار نماید به جزایی که در خور آن است دچار میگردد.[۴۵]
حق و تکلیف
حق و تکلیف دو مفهوم متقابل و دو روی یک سکهاند، وقتی کسی حق دارد در ملک خودش هرگونه تصرّفی بکند، پس دیگران تکلیف دارند که در ملک او هیچ تصرّفی نکنند، در نتیجه حق و تکلیف متقابل جعل میشوند، یعنی هرجا حقی جعل میشود حتماً تکلیفی نیز جعل شده است و بالعکس. البته ممکن است جعل صریح به یکی از این دو تعلق بگیرد امّا به هرحال لازمهاش جعل آن دیگری هم است.
باید توجه داشت که حق اختیاری است و تکلیف الزامی، کسی که در موردی حقی دارد میتواند از آن استفاده بکند یا نکند ولی دیگران تکلیف دارند که حق وی را محترم بشمارند و از این تکلیف گریز و گزیری ندارند.[۴۶]
بین حق و تکلیف دو نوع رابطه وجود دارد: یکی از آنها این است که بین حق و تکلیف رابطه تضایف وجود دارد، وقتی میگوئیم حکومت بر مردم حق دارد، بدین معنی است که مردم در مقابل حکومت دارای تکلیف و وظیفه میباشند، نیز وقتی گفته میشود مردم بر حکومت دارای حق هستند، بدین معنا است که حکومت در مقابل مردم دارای تکلیف میباشد. در این حالت حق حکومت بر مردم ملازم با وظیفه مردم نسبت به حکومت است و نیز حق مردم بر حکومت ضرورتاً به معنای وظیفه حکومت نسبت به مردم میباشد، به چنین رابطه که بین حق و تکلیف وجود دارد رابطه تضایف میگویند.[۴۷]
یکی از تمایزهای بین حق و تکلیف این است که تکلیف قابل غصب توسط دیگری نیست ولی حق قابل غصب میباشد.[۴۸]
ب) اقسام حق
برای حق به اعتبارات مختلف، تقسیماتی ذکر کردهاند که به تناسب موضوع بحث، ما در اینجا به چند قسم از اقسام حق اشاره میکنیم:
۱- حق تکوینی و تشریعی:
وقتی در معارف و مسائل دینی، اعم از حکمت نظری و عملی، از حق سخن گفته میشود دو معنا از آن قابل تصور است، معنایی که به نظام تکوین و امور تکوینی عالم مربوط میشود و معنایی که به امور ارزشی و اعتباری مربوط است.
آنجا که خداوند میفرماید خلق السّماوات و الارض بالحق،[۴۹]و تکتمون الحق و انتم تعلمون[۵۰] و همچنین حق در آیه ۵۳ از سوره یونس، مراد حق تکوینی است.
امّا آنجا که میفرماید و فی اموالهم حق للسائل و المحروم[۵۱] به حقوق تشریعی و اعتباری اشاره دارد.
۲- حق به اعتبار مستحِق:
حق به اعتبار مستحق به دو قسم قابل تقسیم است.
گاهی صاحب حق (مستحق) مقوّم است و حق متقوم به او است و هرگز از او جدا نخواهد شد. و گاهی صاحب حق مورد حق است فرق این دو آن است که در قسم اوّل حق قابل نقل و انتقال نیست، مانند حق مضاجعه برای زن که هرگز زن نمیتواند بعد از ازدواج این حق را به بیگانه با عوض یا رایگان انتقال دهد.
در قسم دوم که فرد مورد حق است مانند حق مستحِق نسبت به تملک عین خارجی یا دَیْن که در چنین موردی صاحب حق قدرت هرگونه انتقال را داراست.
۳- حق طبیعی (فطری) و وضعی:
یکی دیگر از تقسیمات حق، تقسیم آن به فطری و وضعی است مراد از حق فطری آن حقوقی است که انسان به خاطر انسان بودن آن را داراست نظیر حق حیات، حق آزادی حق وضعی را میتوان چنین تعریف کرد حقی است که شالوده آن قراردادهای اجتماعی، قوانینی است که برای بهبود اوضاع مدنی و سیاسی و اجتماعی و و حفظ و رعایت حقوق شهروند یا قبیلهای و قومی جعل و وضع میگردد.۴- تقسیم حق به من له الحق و من علیه الحق:
حق را با توجّه به حقوق متقابل و از این جهت که طرفینی است به دو قسم تقسیم کردهاند، کسی که حق برای او جعل شده و او مورد حق است و کسی که در مقابل صاحب حق قرار گرفته و مسئولیت و وظیفهای پیدا میکند اوّلی را من له الحق و دیگری را من علیه الحق گویند مثل پدر و مادر یا افرادی را که حقوق برای آنها است من له الحق گویند فرزندان یا افرادی را که عهدهدار تأمین آن حقوقاند اصطلاحاً مکلّف یا من علیه الحق گویند.
۵- حق الله و حق النّاس:
همه الزامهای شرعی اعم از امر و نهی شارع را حق الله مینامند، این حق میتواند جنبه عبادی یا اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و مانند آن داشته باشد، نظیر نماز، روزه، حجّ نیز مانند خمس، زکات، جزیه و خراج.
همچنین همه مقرراتی که مصالح و منافع خصوادامه مطلب در لینک زیر
۲-۱ پرسشهای اصلی تحقیق
پرسشهای اصلی تحقیق در این پژوهش به شرح زیر میباشد:
۱- تعارض اخبار چیست؟
۲- تعارض اخبار بر اساس چه عواملی پدید می آید؟
۳- حل تعارض اخبار چه اهمیت و ضرورتی دارد ؟
۳-۱ اهداف اصلی تحقیق
۱- بررسی مسئله تعارض اخبار
۲- بررسی چگونگی حل مسئله تعارض اخبار و وجه اشتراک و افتراق آن از منظر اصولیون شیعه
۴-۱ فرضیهها
۱- علمای علم اصول برای حل تعارض اخبار، از روشهایی چون ورود، حکومت، تخصیص، تخصص، ترجیح، جمع عرفی، تخییر، جمع عملی، علاج ثبوتی و علاج اثباتی و نقش زمان و مکان بر اساس مقتضیات زمان و مکان و صدور روایت بر حل تعارض پرداختهاند؛۲- در میان اصولیین شیعه در خصوص تعارض اخبار تفاوت وجود دارد.
۵-۱ روش گردآوری و کار تحقیق
این تحقیق، یک تحقیق نظری می باشد اما از جنبه توصیفی است، که بصورت مطالعه کتابخانهای و بررسی دقیق منابع معتبر فقهی و کتابخانه دیجیتال و نشریات و مقالات فضای وب و استفاده از فیشبرداری از کتابها و نشریات تخصصی گردآوری شده و این تحقیق در چهار فصل که در فصل اول کلیات و مفاهیم و در فصل دوم انواع و شرایط تحقق تعارض و چگونگی پیدایش تعارض اخبار و در فصل سوم اهمیت حل تعارض اخبار و راهحل آن و در فصل چهارم به بررسی حکم احادیث از نظر فقهای امامیه پرداخته شده است.
۶-۱ مفاهیم
۱-۶-۱ تعریف لغوی اصول
اصول جمع اصل به معنای چیزی است که چیز دیگر بر آن بنا میشود یعنی ریشه و پایه، مثلاً علم اصول فقه نسبت به فقه اصل و نسبت به اصول فرع است، نظیر شاخه به ریشه و سقف به دیوار. (عبدالکریم عبدالهی، ۱۳۹۰)
علم اصول در اصطلاح: علمی است برای رسیدن به استنباط احکام شرعی، اما به تعبیر از نظر علمای دیگر چنین است:
۱- محقق نائینی: علم به کبراهایی است که از طریق استنباط احکام شرعی و فرعی واقع میشود. (فوائدالاصول، ج ۱، ص ۱۹)
۲- علامه حیدری: علم اصول فقه عبارت از قواعدی که برای استنباط احکام شرعی و فرعی که از ادله آنها فراهم شده که با قید اصول فقه منطق و عربی خارج میشود و با قید شرعی احکام دستوری و با قید فرعی اصول دین خارج میشود. (اصول استنباط، ص ۱)
۳- قافی و شریعتی: علم اصول فقه به بررسی و قواعد و روش های میپردازد که استنباط احکام عملی را از منبع فقه ممکن میسازد و به بیان دیگر علم به مجموعه قواعد و ابزارهایی است که فقیه را در مسیر استخراج و استنباط احکام شرعی یاری میدهد. (اصول فقه کاربردی، ج ۱، ص ۲۳)
۴- محقق داماد: اصول فقه عبارت است از روشهایی که برای استنباط احکام جزیی و فرعی را از فقه ممکن میسازد و این علم از جمله علوم دستوری است و رابطه آن نسبت به فقه مانند رابطه منطق با فلسفه است. (اصول فقه، ج ۱، ص ۱)میرزای قمی : مجموعه قواعدی که برای استنباط احکام حقوقی از آن استفاده میشود. (قوانین الاصول، ج ۱، ص ۲۴)
مثلاً در علم اصول ثابت میشود که صیغه امر دلالت بروجوب است و نیز ثابت میشود ظواهر الفاظ حجت است پس اثبات این دو مسئله در اصول صحیح است که گفته شود «جمله اقیموا» در «اقیمو الصلاه» ظهور در وجوب دارد و ظهور هم حجت است پس با این تعاریف نتیجه میگیریم که استنباط احکام شرعی منوط به علم اصول است و بدون علم اصول استنباط احکام کلی از احکام سنت ممکن نیست علم اصول نیز کیفیت تفکر صحیح و استدلال درست را و کیفیت صحیح استنباط و استخراج احکام شرعی را از منبع فقهی بیان می کند و برای روشن شدن این تعاریف لازم است با معنای کلمه فقه و استنباط آشنا شویم.
۱- فقه در لغت عرب به معنای فهم است و در اصطلاح فهم دقیق و استنباط دقیق مقررات اسلامی از منابع و مدارک مربوط، تفقه از همین ریشه مشتق شده است و در قرآن مجید سوره توبه آیه ۱۲۲ آمده است: الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّهً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَهٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَهٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (نباید مؤمنان همگی بیرون رفته و رسول خدا را تنها بگذارند بلکه چرا هر طایفهای جمعی برای جنگ و گروهی نزد رسول برای علم مهیا نباشند تا آنکه علمی را با آن آموختیم به قوم خود بیاموزند که قومشان همگی خداترس شده و از نافرمانی پرهیز کنند) پس در این آیه لینفقه به معنای علم ترجمه شده است.
۲- استنباط از ریشه نبط و در لغت به معانی کشیدن آب از اعماق زمین است یا آشکار کردن شئ پنهان و در اصطلاح استخراج احکام و مقررات شرعی با توجه به منابع و ادله مربوط به آن است.
۲-۶-۱ مؤسس علم اصول
ابن مقنع متوفی سال (۱۴۰ هـ) در صحابه از پارهای از مسائل علم اصولی سخن گفته لیکن عموم اهل سنت از جمله رساله شافعی را اولین نگارش در این زمینه میداند و شافعی را به عنوان اولین این علم میشناسد اما آیتالله سیدحسن صدر در دو کتاب تأسیس الشیعه و فنون السلام تأسیس این علم را به امام محمدباقر (ع) و امام صادق (ع) نسبت میدهد و وی معتقد است مقصود از سیوطی در آنجا که در کتاب اوائل آورده شافعی اولین کتاب را در علم اصول نگاشت آن است که در میان ائمه اربعه شافعی اولین نگارنده اصول فقه است وی سپس نگارش مقالاتی چون رساله الفاظ هشام بن حکم را شاهد گفتار خود گرفته و معتقد است که نگارش این مطالب تحت تعالیم آن دو امام یعنی (صادق و باقر) صورت گرفته است (صدری مبادی فقه، ص ۱۴۲) اما بعدها علمای دیگر در این زمینه کتبهای را به رشته تحریر در آوردند:
الف: سید مرتضی (۳۵۵-۴۳۶) کتاب اصول فقه را به تألیف در آورد.
ب: ابو علی حمزه ابن عبدالعزیز (۴۴۸-۵۱۸) کتاب التغریب را به رشته تحریر در آورد.
ج: شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۵) کتاب عده الاصول را تاالیف کرد.
۷-۱ شیعه کیست
شیعه در لغت به معنای پیرو و طریقت و در اصطلاح به پیروان علی بن ابیطالب و ائمه بعد از آن میگویند اما نکته شایان توجه این است که کلمه شیعه در قرآن آمده درباره ابراهیم خلیل رحمان بکار رفته آنجا که خداوند در سوره صافات آیه ۸۳ میفرماید: «إِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ» یعنی به تحقیق پیروان نوح و ابراهیم و پیامبر گرامی اسلام (ص) نام شیعه را برای اولین بار برای پیروان و دوستداران حضرت علی انتخاب نمود چنانچه علمای سنی این مطلب را گفتهاند آری کلمه شیعه این عنوان افتخارآمیز پیروان اهل بیت علیه سلام از لبهای مبارک پیامبر شنیده شده و نقل گردید که در این رابطه جابر بن عبدالله میگوید خدمت پیامبر نشسته بودم که علی علیهالسلام از دور نمایان شد و پیامبر فرمود: برادرو آمد سپس به خانه کعبه توجه نمود و دست مبارکش را بر آن گذاشت و فرمود: سوگند به آن که جان محمد در دست اوست و علی و شیعیانش در آن رستگارند این عنوان و لقب با عظمت در زمان رسول خدا به سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، که یار وفادار امیرالمؤمنین گفته میشد. (سیدصادق شیرازی، رساله، ص ۱۲)۱-۸-۱ اولین مصنف مبحث تعارض اخبار
نخستین کسی که در مسئله علم اصول فقه کتابی را در باب اختلاف احادیث نگاشته است هشام بن حکم از اصحاب امام صادق (ع) است اما پس از او یونس عبدالرحمان از اصحاب امام موسی کاظم کتابی را در مبحث تعارض اخبار به عنوان اختلاف احادیث نگاشته است و بعد از آن فقهای دیگر کتابی را در اصول فقه و منبع حدیث شیعه کتابهای را به عنوان مسئله اختلاف الحدیثین یا تعارض اخبار تصنیف نمودند.
۱- احمد بن محمد داود کتابی را در اصول فقه به عنوان حدیث المختلفین را تألیف نموده است.
۲- شیخ طوسی (۳۸۵-۴۶۰ه.ق) در العده فی اصول الفقه درباره تعارض اخبار مینویسد «فاما الاخبار اذا تعارضت و تقابلت فانه یحتاج فی العمل ببعضها الی ترجیح و الترجیح یکون باشیا».
اما اخبار زمانی که مخالف یکدیگر باشند و به مقابله با یکدیگر بپردازند در عمل بعضی از آن ها احتیاج به ترجیح دادن یکی بر دیگری دارند و ترجیح دادن به وسیله اشیا می باشد.ادامه مطلب در لینک زیر
۲- قتل النفس از نظر علما ۱۶۹
۳- برائت از اهل البیت ♣ ۱۷۱قلمرو تقیّه از دیدگاه امام خمینی ◙ ۱۷۴
موارد استثناء شده از تقیّه. ۱۷۵
سیره عملی امام خمینی ◙ در تقیّه. ۱۷۶
استراتژی تقیّه و قلمرو آن ۱۷۸نتیجه ۱۸۱
فهرست منابع و مآخذ ۱۸۴
مقدمه
الف) تبیین موضوع
استفاده از تقیّه یکی از روش های رایج و عقلایی در بین ملت ها و جوامع بشری است زیرا عقل انسان به کارگیری آن را در برابر خطرها ضروری می داند و از آن جا که دین خدا هرگز حاوی مطالبی متعارض با ضروریات عقلی نیست، اسلام نیز این حکم ضروری عقل را تایید نموده است. پس تقیّه یکی از مباحث بسیار مهمی است که در شریعت اسلام و سایر ادیان و مکاتبی که دارای برنامه های اجتماعی و حکومتی می باشند مورد تاکید است و به عنوان یک اصل مسلّم در بین آن ها پذیرفته شده است.
البته در باب تقیّه، موضوع اصلی بحث ما تقیّه فردی نیست که هر جا انسان احساس خطر کرد از آن در جهت رفع خطر شخصی استفاده نماید بلکه در این مبحث تقیّه حکومتی و سیاسی مورد نظر است گرچه به تناسب بحث، از تقیّه فردی نیز استفاده شده است.
به عبارت دیگر در این مبحث برآنیم که نظر اسلام را درباره تقیّه در فقه سیاسی تبیین کرده و جایگاه و کارآمدی آن را از نظر حکومتی و فقه سیاسی مورد بررسی قرار دهیم لذا دراین رساله ابتدا تصویر روشنی از مفهوم تقیّه ارائه می گردد و سپس به تبیین اقسام تقیّه پرداخته می شود و مشروعیّت آن در اسلام به اثبات می رسد و در ادامه بحث به کار کردهای تقیّه از بعد سیاسی- اجتماعی اشاره می گردد و پس از بیان ابعاد مختلف تقیّه، جایگاه آن در فقه سیاسی روشن می شود و به دنبال آن دامنه وقلمرو تقیّه در اسلام مورد بررسی و نتیجه گیری و اثبات قرار می گیرد.
ب) ضرورت بحث
وقتی بحث از تقیّه در بین مذاهب و جوامع به خصوص جامعه اسلامی می شود. برداشت های مختلفی مشاهده می شود. بعضی تقیّه را محدود به ضرر شخصی می دانند و برخی تقیّه را یک نوع نفاق و یا دروغ پردازی می دانند. و بعضی دیگر تقیّه را فرار از مسؤلیّت های اجتماعی و سیاسی و نوعی گوشه گیری و سازش با حکومت های ظالمانه تلقی می کنند. و برخی دیگر تقیّه را، خلاف اصل امر به معروف و نهی از منکر می دانند. و گاهی به دسته ای از روایات استناد می کنند که از ائمه ♣ نقل شده است که هر قیامی را نفی، و هرگونه مبارزه با حکومت های ظالم را محکوم می کردند.
به عنوان مثال از امام صادق☻ نقل شده است: « کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ »[۱]
«هر پرچمی که پیش از قیام قائم برای مبارزه افراشته شود. صاحب آن طاغوتی است که می خواهد به جای خداوند عبادت شود.»
و با استناد به این نوع احادیث چنین نتیجه گرفتند که ائمه ♣ برای خویش حقی در حکومت ها قائل نبودند و گرنه با قیام بر ضد حکومت ها مخالفت نمی کردند بلکه آن را تشویق می نمودند. این برداشت های غیر صحیح از این دسته روایات سبب شده است تا دشمنان شیعه فضا سازی کنند. و چهره شیعه را در نظر دیگران مخدوش سازند.
لذا ضرورت دارد تا بحث تقیّه با رویکرد سیاسی، اجتماعی مورد بررسی و پژوهش قرار گیرد. و پرده از چهره واقعی و حقیقی آن برداشته شود تا بدین وسیله بتوان از مهمترین اصلی که ریشه قرآنی دارد و مورد تاکید اسلام است و همواره شیعه را از شرّ اقدامات خشن اموی ها و غیر اموی ها محافظت نموده است دفاع گردد.
که امام صادق ☻ فرمودند: لا ایمان لمن لا تقیّه له.[۲]
ج) اهداف تحقیق
با توجه به این که زمینه گرایش به معارف دینی و ارزش های معنوی در دنیا به شدّت افزایش یافته است و جوامع دینی بخصوص قشر جوان به دنبال کشف حقایق و رسیدن به یک ثبات فکری می باشند. و از طرفی مردم بسیاری از کشورها در سیطره حکومت های جور زندگی می کنند و نمی توانند ایده های خود را بصورت علنی ابراز کنند بنابراین طرح بحث تقیّه سیاسی و احکام و ظوابط آن می تواند ابزار بسیار مناسبی جهت مبارزه خاموش و بکارگیری آن به عنوان یک دستور العمل اجرایی در بعد سیاسی مورد استفاده آن ها قرار گیرد.
لذا اهداف در این تحقیق عبارتند از:۱- شناخت معنای لغوی و اصطلاحی تقیّه
۲- شناخت فلسفه تقیّه از نظر مکتب اهل بیت♣
۳- آشنایی با مبانی مشروعیّت تقیّه
۴- شناخت انواع تقیّه و کارکردهای آن در ابعاد سیاسی و اجتماعی
۵- آشنایی با تقیّه حکومتی و جایگاه و ابعاد آن در فقه سیاسی
۶- آشنایی با قلمرو و دامنه تقیّه در عرصه فقه سیاسی
برخی از فقیهان مانند مرحوم کرکی، شیخ انصاری، آقا ضیاءالدین عراقی و امام خمینی◙ در رساله های مستقل به بررسی تقیّه پرداخته اند. و برخی دیگر مانند شهید اول، فاضل مقداد و سید حسن بجنوردی، مکارم شیرازی و. در قواعد فقهیّه آن را مورد تحقیق قرارداده اند و برخی مانند شیخ جعفر کاشف الغطاء(متوفای ۱۲۲۸ق) در کشف الغطاء و حاج آقا رضا همدانی در «مصباح الفقیه»، محقق اصفهانی در« بحوث فی الفقه» و آیه الله خویی در کتاب« التنقیح» در لابلای مباحث فقهی مانند«وضو» به مناسبت بحث به صورت استطردادی به بحث تقیّه توجه کرده اند. و گاهی هم در اصول در مبحث «تعادل و تراجیح» به مناسبت بحث از مرجحات و اینکه «فانّ الرشد فی خلافهم» پیرامون تقیّه به بحث پرداختهاند.
و همچنین کتاب های مختلفی با زاویه های متفاوت همانند احکام تقیّه، بررسی مصادیق تاریخی تقیّه و . نگاشته شده است. همان طور که بیان شد در این آثار ذکر شده، تقیّه و جایگاه آن در فقه سیاسی بصورت یک طرح جامع و منسجم مورد بحث قرار نگرفته است.
البته بعد از بررسی و تفحص آنچه در این باب یافتیم،تنها دو اثردر زمان معاصر بودکه بصورت تفصیلی تقیّه را مورد بحث قرار داده اند.
که آن دو اثر عبارتند از:
۱- نقش تقیّه در استنباط: از نعمت الله صفری ۲- پایان نامه کارشناسی ارشد با موضوع: تقیّه و سیره سیاسی و اجتماعی ائمه♣ نگارنده محمد حسین مظفری که اثر اول با موضوع من کاملا متفاوت است و اثر دوم گرچه با این بحث سنخیّت دارد. ولی با نگاه و زاویه ای که در رساله حاضر به آن پرداخته می شود کاملا متفاوت است.
همان طور که قبلاً بیان شد خلاء بحث تقیّه در فقه سیاسی- حکومتی، کاملاً مشهود است و در موضوع حاضر نوشته ای به صورت مستقل به رشته تحریر درنیامده است. امید است که با نگارش این رساله در قالب طرحی نو، مسایل سیاسی و اجتماعی تقیّه و جایگاه آن در فقه سیاسی برای پیروان راستین مکتب تشیّع تبیین گردد. و راه روشن و مناسبی برای پویندگان حق ایجاد کند.انشاء ا
ھ) روش تحقیق و گرد آوری اطلاعات
روش تحقیق در این پژوهش،توصیفی و تحلیلی است.
در این روش پس ازجمع آوری مطالب،ابتدا توصیف می کنیم و بعد تحلیل،و سپس بصورت طبقه بندی شده مطالب را ذکر می کنیم.تبعاً روش گرد آوری اطلاعات،کتابخانه ای است.و ابزار گرد آوری فیش برداری مطالب مرتبط با این موضوع است.وهمچنین بااستفاده از نرم ابزارها مانند نرم ابزارجامع اهل البیت ومطالب را گرد آوری می نماییم.
و) سوال اصلی تحقیق
تقیّه چیست؟ و جایگاه آن در فقه سیاسی کدام است؟
ز) سوالهای فرعی تحقیق
۱- معنای لغوی و اصطلاحی تقیّه چیست؟
۲- فلسفه تقیّه چیست؟
۳- مبانی مشروعیّت تقیّه کدام است؟
۴- انواع تقیّه و کارکردهای آن در ابعاد سیاسی و اجتماعی چگونه است؟
۵- تقیّه حکومتی، جایگاه و ابعاد آن در فقه سیاسی چگونه است؟
۶- قلمرو و دامنه تقیّه در عرصه فقه سیاسی به چه میزان است؟ح) فرضیههای تحقیق
تقیّه شاخهای از شاخههای جهاد، و یک نوع وسیله دفاع است. و تقیّه در برابر جهاد نیست بلکه تقیّه در برابر اذاعه[۵] است. تقیّه سپر دفاعی و مبارزه مخفی و یک نوع تاکتیک سیاسی در برابر دشمن است. یکی از رموز جاودانه ماندن مکتب تشیّع تقیّه است. تقیّه قبل از تشکیل حکومت، زمینه ساز حکومت میباشد و بعد از تشکیل حکومت سبب گسترش قلمرو حاکمیت اسلام است. تقیّهای از نظر اسلام مورد تایید میباشد که فعّال باشد و تقیّه سکونی و انفعالی که موجب تساهل و تسامح در دین باشد مورد تایید اسلام نیست، از نظر اسلام تقیّه ابزاری جهت گسترش اندیشه حکومت اسلامی است.
ط) تعریف واژه های کلیدی
۱- تقیّه
تقیّه یک واژه عربی است که از ریشه «وقی» به معنای صیانت و نگهداری است.[۶]ادامه مطلب در لینک زیر
۱-۶. اهداف
تبیین مهمترین حقوق جنسی زوجین از دیدگاه فقهای شیعه و سنّی . همچنین شناسایی برخی احکام خاص اسلامی در مورد حقوق جنسی همسران و نشان دادن کارآمدی برخی احکام اسلامی در برخی امور فردی و اجتماعی و تبیین این حقوق از نظر عملی برای دادگاههای اسلامی .
۱-۷. فرضیه های تحقیق
حقوق جنسی تعیین شده در اسلام برای زوجین بر گرفته از آیات و روایات است.حق جنسی هیچ یک از زوجین نادیده گرفته نشده است.
تفاوتهایی بین زوجین در زمینه حقوق جنسی وجود دارند که با طبیعت آنها سازگار و هماهنگ است.
۱-۸ .روش شناسی
برای بررسی حقوق جنسی زوجین از دیدگاه فریقین ، مبنای پژوهش، قرآن کریم و روایات و دیدگاه های فقهی است که با یافته های جدید علمی در این موضوع به روش اجتهادی مورد توصیف و تحلیل قرار گرفته است.
۱-۹. روش و ابزار گردآوری اطلاعات
در این پژوهش با مراجعه به کتابخانه ها، سایت ها، مجلات و نرم افزارهای مربوط به حوزه فقه و حقوق و منابع دینی از تمامی منابع فیش برداری شد و با توجه به منابع فقه شیعه ومنابع فقه اهل سنت به استنباط مسائل می پردازیم و جهت اطلاع از آرای فقهاء و صاحب نظران از مقالات و مجلات تخصصی فقه وحقوق استفاده می شود.
۱-۱۰. قلمرو تحقیق
این تحقیق از نظر زمانی و مکانی محدود به قلمرو خاصی نیست. البته از نظر موضوعی قلمرو آن محدود به باب النکاح فقه می باشد و از لحاظ منابع فقهی نیز محدود به قرآن کریم و روایات چهارده معصوم علیهم السلام می باشد.
۱-۱۲. مفاهیم کلیدی
۱-۱۲-۱ حق
واژۀ حق در لغت به معناى ثبوت و ثابت[۱] و ضدّ باطل آمده است.[۲] راغب می گوید: اصل حقّ بمعنى مطابقت و موافقت است.[۳] صاحب مجمع گوید: حقّ آنست که شىء در موقع خود واقع شود.[۴] سخن مجمع عبارت اخراى قول راغب است پس معناى حقّ مطابقت و وقوع شىء در محل خویش است و آن در تمام مصادیق قابل تطبیق است. لغت نامه دهخدا معانى متعددى براى این واژه ذکر می کند ازجمله : راست کردن سخن، درست کردن وعده، یقین نمودن، ثابت شدن، غلبه کردن به حق، موجود ثابت ونامی از اسامی خداوند متعال.[۵] با توجه به آنچه بیان شد، روشن مى گردد که «حق» واژه اى عربى است که به معناى «ثبوت» و «تحقق» است و گاه معادل آن در زبان فارسى «هستى پایدار» به کار برده مى شود[۶] یعنى هر چیزى که از ثبات و پاى دارى بهره مند باشد، حق است.
۱-۱۲-۱-۱ حق در اصطلاح فقه
در فقه اهل سنّت، از حق تعریف نشده است[۷]، ولی فقهای شیعه تعاریف گوناگونی ازآن بیان داشته اند و درتمایز آن ازحکم و ملک، در کلمات فقها بحثهاى بسیار و نظرات مختلفى مطرح است؛ بدون آنکه به نتیجهاى مشخص و شفاف- که حق را از آن دو کاملا متمایز، و خصایص و ویژگیهاى هریک را معلوم کند- رسیده باشند. از این رو، برخى فقها چیزهایى را از مصادیق حق بر شمردهاند؛ در حالى که برخى دیگر آنها را جزو احکام مىدانند[۸].
۱-۱۲-۱-۲ مهمترین دیدگاه ها در بارۀ حق :
۱- حق عبارت است از مرتبهاى از سلطنت؛ ضعیفتر از سلطنت موجود در ملکیت، که شارع مقدس آن را براى انسان به عنوان انسان یا براى فردى معین بر چیزى قرار داده است،خواه آن چیز عینى خارجى باشد، مانند حق تحجیر، نسبت به زمین موات وحق مرتهن، نسبت به عین رهنى وحق طلبکار نسبت به اموال میّت؛ یا انسانى معیّن، مانند حق قصاص که متعلق آن جانى است؛ و یا عقدى، مانند حق خیار که متعلقش عقد مىباشد. در همۀ این موارد، صاحب حق بر متعلق حقّ خود گونهاى سلطنت دارد؛ لیکن قلمرو این سلطنت جهتى خاص است، بر خلاف ملک که گسترۀ سلطنتى آن همۀ جهات را در بر مىگیرد.[۹]
۲- حق مرتبۀ ضعیفى از ملک یا نوعى از آن است. در نتیجه صاحب حق نسبت به آنچه زمام آن در دست او است، مالک مىباشد.[۱۰]
البته برخى فقها، دو دیدگاه یاد شده را یکى دانسته و گفتهاند: مراد کسانى که حق را به مرتبۀ ضعیف ملک تعریف کردهاند این است که ملک و حق هر دو از مقولۀ سلطنت هستند؛ با این تفاوت که ملک، سلطنتى قوى و حق سلطنتى ضعیف است، نه این که ملک به لحاظ شدّت و ضعف و کمال و نقص داراى مراتبى است که مرتبۀ قوى و کامل آن، ملک و مرتبۀ ضعیف و ناقصش حق است.[۱۱]
۳- حق عبارت است از اعتبارى خاص- غیر از اعتبار سلطنت و ملک- که داراى آثارى ویژه است، یکى از آن آثار، سلطنت بر فسخ در حق خیار یا بر تملک به عوض در حق شفعه و یا بدون عوض در حق تحجیر مىباشد [۱۲].
۴- حق عبارت است از اعتبارى خاص- غیر از اعتبار ملک و سلطنت- که نزد عقلا سلطنت بر اسقاط و نقل را در پى دارد. بنابر این تعریف، حق، سلطنت و قدرت اعتبارى بر اسقاط و نقل نیست؛ لیکن نزد عقلا هر صاحب حقّى بر متعلق حق خود و تصرف در آن سلطنت دارد.[۱۳]
۵- حق با حکم یکى است و تنها تفاوت آن دو در آثار است. در این دیدگاه، حق عبارت است از حکم تکلیفى یا وضعى که به فعل انسان تعلق مىگیرد و قابل اسقاط است، تفاوت آن با حکم اصطلاحی آن است که حکم اسقاط ناپذیر است؛ چرا که امر آن به دست مکلف نیست[۱۴]. با توجه به دیدگاه مختلف فقهاء آنچه که مسلّم است ، اصل همدوشی حق و تکلیف است. امام على (ع) مىفرمایند: «لایجرى [الحق] لأحدٍ إلّاجرى علیه و لایجرى علیه إلّاجرى له».[۱۵] حق و تکلیف متلازم همدیگرند، هر ذیحق تکلیفی دارد وهر مکلّف را حقی هست، مثلاً اگر زن بر شوهر حق دارد، شوهر هم به پرداخت حق زن مکلّف است . حقوق محدودند و به تعبیر استاد مطهرى: «در حقیقت باید گفت، انسان حقى دارد و حق انسان حدى دارد»؛[۱۶] مثلًا انسان، حق فکر، تملیک، تصرف، شنیدن، بطش، راه رفتن، بطن، فرج، استراحت، تغذى و. را دارد ولى همه اینها حدّى دارد، همان طور که اعضا و جوارح انسان حق و حدودى دارند، یک فرد در جامعه هم همین طور است. بنابراین صاحب حق بودن دو طرفى است و در واقع حق و تکلیف دو روى یک سکهاند، هیچ گاه نمىشود فردى بر دیگرى حقّى داشته باشد امّا آن دیگرى بر او حقّى نداشته باشد مگر در یک مورد، آن هم فقط خداوند است: «و لو کان لَاحدٍ ان یجرى لَهُ و لَا یَجرى علیه لکانَ ذلک خالصاً لِله سُبحانَهُ»[۱۷] علت این امر هم این است که مبناى حق در مورد خداوند؛ با دیگران فرق دارد. حق براى افراد به معنى انتفاع بردن است، ولى حق خداوند؛ یعنى دیگران در مقابل او تکلیف دارند.
۱-۱۲-۱-۳ واژه «حقوق»
لفظ حقوق دو معنا دارد :۱- حقوق جمع حق است که ازآن ، به حق فردی یا حق جزئی هم تعبیر می شود.چون به معنی حق اشاره شد نیاز به تکرار ندارد.
۲- حقوق عبارت است از مجموع احکام و قوانین و قواعد کلی و الزامی است که با توجه به مقتضیات متغیر زمان و مکان به منظور استقرار امنیّت و تثبیت عدالت و بهبود روابط جمعی بر زندگی اجتماعی مردم حکومت می کند.
حقوق برای هرکس امتیازهایی در برابر دیگران می شناسد و توان خاصی به او می بخشد، این امتیاز و توانایی را «حق» می نامند که جمع آن حقوق است.[۱۸] حق مانند اشیاء مادی در خارج موجود نیست، بلکه امر اعتباری می باشدادامه مطلب در لینک زیر
بند و باری و مورد ابتلا نبودن، این مسئله در گذشته، چندان مورد نظر فقها قرار نگرفته است و درخصوص
سابقۀ تحقیق، شاید بتوان گفت که تلاشهای فرعی و فردی در این باره انجام گرفته است، اما امروزه این
وضع تغییر کرده است و زن با حضوری متین و باوقار، می تواند با حفظ حجاب در این عرصه فعالیت
کند.
در زمان معاصر، فقها منعی برای بازیگری زن در فیلم و تئاتر نمی بینند و در صورت عدم ترتب مفسده، آنرا جائز دانسته اند.[۲] در مجموع، اگر چه می توان به آثاری در این باره اشاره کرد ولی در عین حال به تمام
جوانب موضوع پرداخته نشده است.
هدف تحقیق:
هدف از تحقیق در این موضوع بررسی فقهی بازیگری زن در فیلم و تئاتر و تبیین حکم ابعاد مختلف آن است که آشنائی علاقمندان به آن باعث می شود گام خود را در این زمینه با شایستگی بیشتری بردارند تا از لغزش و انحراف و گسترش فرهنگهای بیگانه در جامعه اسلامی جلو گیری بعمل آید، و همچنین بانوان علاقمند بتوانند در ایفای نقشهای مختلف مانند همسر، مادر، خواهر. که بسیار ارزشمند و خطیر محسوب و محسوس می شود نکات فرهنگی و دینی را بیش از پیش رعایت کنند و مد نظر قرار دهند.
روش تحقیق:
روش های تحقیق، در علوم گوناگون، از جمله در علوم اسلامی، از نظر داده ها و گزاره هایی که از آنها
استفاده می شود، به عقلی، نقلی و تجربی تقسیم می شود. این رساله با توجه به روش نقلی و اقوال فقها به
مسئلۀ مورد پژوهش می پردازد. ذکر این نکته حائز اهمیت است که بسیاری از تحقیقات عقلی و نقلی، مانند
اخلاق، اصول فقه یا علوم نقلی مانند فقه، حدیث، رجال، تفسیر، تاریخ.با این روش صورتمی پذیرد.[۳]
اهمیت تحقیق:
اصولاً از هنر بعنوان وسیله ای جهت تبیین و تبلیغ دیدگاه ها و ارزشهای مختلف به ویژه اجتماعی، فرهنگی، دینی . در هر جامعه ای استفاده می شود که فیلم و تئاتر یکی از مهمترین ابزار آن است که بعلت دارا بودن جذابیتهای خاص خود علاقمندان زیادی نیز دارد. فراموش نشود که مهمترین رسالت هنر و به خصوص فیلم، تئاتر و . به عنوان فراگیرترین، مؤثرترین و کارآمدترین ابزار هنری معاصر، ارائه الگوهای مناسب رفتاری، اخلاقی و فرهنگی جامعه است. ترسیم الگویی مناسب و پاسخگو به عرصه بازیگری زن مسلمان در نقشهای مختلف مانند همسر، مادر، خواهر. از وظایف خطیر و ارزشمند محسوب و محسوس می شود که آشنائی علاقمندان به آن باعث می شود تا گام خود را شایسته تر بردارند و از انحراف و گسترش فرهنگهای بیگانه در جامعه اسلامی جلو گیری شود، زیرا تغذیه فکری، فرهنگی و عقیدتی بانوان به عنوان نیمی از پیکره جامعه که مسئولیت خطیر تربیت و پرورش نسل جامعه را به عهده دارد، از طریق هنر به ویژه هنر هفتم امکان پذیر خواهد بود.
روش و ابزار گرد آوری اطلاعات:
فیش برداری از منابع مربوطه و ابزار گردآوری اطلاعات به صورت فیش برداری، کتاب خانه ای، اینترنتی و تحلیلی با مراجعه به پایان نامه ها و اقوال فقها می باشد.
فرضیه های تحقیق:
مراد از مسائل مستحدثه بیان مسائل جدید است که فقها بنا بر دلایلی از جمله به دلیل مبتلابه نبودن آن کمتر به آن پرداخته اند و یا به صورت پراکنده متعرض آن شده اند که با جمع آوری و بیان آنها در اینجا سعی شده است تا آن ها منسجم تر در اختیار علاقه مندان رار گیرد.
قلمرو تحقیق(زمانی، مکانی و موضوعی):
این تحقیق قلمرو زمانی و مکانی ندارد و از جهت موضوعی اختصاص به فقه شیعه دارد.
۱۰- جنبۀ نوآوری و جدید بودن تحقیق:
در این تحقیق به بررسی مسائل مستحدثه و بررسی زوایای گوناگون موضوع از بُعد فقهی طبق آیات، روایت و آراء و اقوال فقها و بیان آنها پرداخته شده است. البته ممکن است این مسائل به صورت پراکنده و ضمنی در کتب دینی مورد اشاره قرار گرفته باشد.
الف: مفاهیم:
محتویات:
کلید واژه ها
هنر
ویژگی های زن هنرمند
بایدهای بازیگری زن
فیلم
سینما
تئاتر
بازیگری
کلیدواژه ها:
الف- حکم:واژه ی حکم بر خطاب شرعی، که متعلق به افعال مکلفان به نحو اقتضا، تخییر یا وضع است، اطلاق می شود.[۴]و از یک جهت به دو دسته تقسیم می شود: ۱-احکام تکلیفی ۲- احکام وضعی.
أ- احکام تکلیفی: قدما، احکام شرعی تکلیفی را به «اقتضائیه» و «تخییریه» احکامی تقسیم می کنند؛ «اقتضائیه» احکامیاست که اقتضای فعل یا ترک آن وجود داشته باشد، اعم از وجوب، حرمت، استحباب و کراهت. در غیر از این موارد، چنانچه حکمی اقتضای فعل و ترک نداشته باشد، مباح تلقی می شود.[۵]
ب- احکام وضعی: احکام وضعی از احکام خمسه شمرده نمی شود و به طور مستقیم به رفتار و کردار انسان مکلف مربوط نیست، بلکه با قانون گذاری خاص، به طور غیر مستقیم، بر اعمال و رفتار انسان اثر می گذارد. البته این احکام، گاهی با واسطه و گاهی بدون واسطه با افعال مکلفان ارتباط پیدا می کند، بنابراین به عدد خاصی منحصر نمی شود. سببیت، شرطیت، مانعیت و صحت از انواع احکام وضعی شمرده می شوند.[۶]
در تقسیم بندی دیگر، احکام به واقعی و ظاهری تقسیم می شوند:
أ- احکام واقعی: احکامی را که مکلف، از طریق قطعییا ادله ی اجتهادی به آنها دست پیدا می کند و بدون لحاظ علم و جهل مکلف برای موضوع و متعلق جعل شده است، «احکام واقعی» می گو یند. این احکام در مقام جعل، متوجه جاهل نیز می شود. چه ادلۀ این احکام یقین آور باشد، مانند نص قرآن و خبر متواتر یا از ادلۀ ظنیه به شمار آید، مانند ظواهر قرآن و خبر واحد[۷]. از قبیل حرمت ربا، وجوب نماز، استحباب و کراهت برخی از افعال.
ب- احکام ظاهری: احکام و مجعولات شرعی که در موضوعات آنها، جهل به حکم واقعی لحاظ شده است. جایگاه این احکام پس از فرض حکم واقعی و جهل مکلف به آن است. به همین دلیل به این نوع مجعولات شرعی، احکام ظاهری گفته می شود طهارت ظاهری، فساد و بطلان ظاهری معامله و حلیت ظاهری، از مصادیق این احکام هستند.طهارت ظاهری، یعنی چیزی که نجاست واقعی آن مشخص نیست (اصاله الطهاره،یا استصحاب طهارت). فساد و بطلان ظاهری معامله، یعنی معامله ای که صحت و بطلان واقعی آن مجهول است (اصاله الفساد و استصحاب عدم نقل). حلیت ظاهری، آن چیزی است که حرمت واقعی اش مشکوک است (اصاله الحلّ).[۸]
هنر (Art):
از هنر تعاریف گوناگون و متعددی شده است. چه غربیان که اصالت حیات را بر پایۀ ماده و طبیعت فرض کرده اند و هنر را محصول چنین اندیشه ای می دانند و چه شرقیان که حیات را در ابعاد معنوی و ماهوی آن دنبال می کنند و هنر را کمالات روحی می دانند. برخی می گویند: «هر کاری که شما در انجامش لذت ببرید، یک اثر هنری است».[۹]
هنر آمیزه ای از جلوه های مادی و معنوی هستی و از جمله جلوه های متعالی حیات بشر و از فصول ممیزۀ او و سایر موجودات است.هنر را به لحاظ خود نمی توان تقسیم کرد. بنابر این تقسیمات آن یا به اعتبار ابزارهایی است که برای خلاقیت هنری از آنها استفاده می شود، یا به اعتبار شیوه هایی است که برای نشان دادن خلاقیت و فعالیتهای هنری به کار گرفته می شود. اما از جهت ماهیت هیچ تفاوتی میان اقسام آن وجود ندارد. گاه ما در هنر از ابزارهای بصری استفاده می کنیم و گاه شنیداری و گاه به شکل تجسمی و گاه مجموعه ای از علایم مثل خوشنویسی و غیره.[۱۰]۳- ویژگی های زن هنرمند:
الف- معرفت دینی: در مکتب اسلام، هر کاری که از اهمیت بیشتری بر خوردار باشد، معرفت بیشتری می طلبد. از آنجایی که هنر، دمیدن روح تعهد در انسان هاست، زن هنرمند مسلمان باید برای استفاده از هنر خود در جامعه، به معرفت دینی آن توجه کند؛ زیرا پیش فرض های ارزشی در تعهد، درست، سلامت و نهایتاً حرمت، تأثیرگذاراست. هنرمندی که دارای معرفت بالای اعتقادی است، با انگیزه ی بهتر و بیشتری به هنر خود می پردازد. در اسلام، با توجه به بُعد پیام رسانی سینما و تئاتر در مسائل فرهنگی، تقویت معرفت دینی در هنرمند بسیار حائز اهمیت است. تئاتر، نوعی منبر است و چنان که در آیات الهی وارد شده است، شرط دعوت و پیام رسانی، بصیرت و آگاهی است: «ادعُوا إلی الله عَلی بَصیره.»[۱۱]
ب- حفظ از سقوط: در اسلام، از گناه به «درۀ سقوط» تعبیر شده است و ما همه در انجام مسئولیتهای خود وظیفه داریم از آن در امان باشیم و این جز با ارادۀ قوی و توکل بر خدا میسر نمی شود. هنرمند نیز از این مسیر مستثنی نیست و باید خود را کنترل کند و هر گاه خطر سقوط به ورطۀ گناه را برای خود محتمل بداند، بر او واجب است این حرفه را ترک کند. بنابر این، فقها در جواب این سؤال که تکلیف استادی که ادامه مطلب در لینک زیر
آخرین نظرات