۲- بر حسب مقاصدیکه حکومت در پیش میگیرد. در این معنا، هدف دموکراسی تأمین منافع مردم ذکر میشود.
۳- بر مبنای شیوه و روالکاری که در شکل حکومت به کار گرفته میشود(هانتینگتون،۸:۱۳۷۳).
از لحاظ فلسفه اجتماعی دموکراسی دارای سه جنبه است: اجتماعی، اقتصادی و سیاسی
منظور از جنبه اجتماعی دموکراسی آن است که تبعیضات براساس طبقه، کاست کیش و آیین، رنگ پوست و جنسیت نباید وجود داشته باشد. در جنبهی اقتصادی دموکراسی چنین معنی میدهد که باید توزیع متناسب ثروت در جامعه وجود داشته باشد و تفاوتهای خیلی زیاد بر اساس ثروت از بین برود، دموکراسی اقتصادی حقکار و دستمزد عادلانه و حق نامحدود بهرهمندی از زندگی را به رسمیت میشناسد. جنبهی سیاسی دموکراسی دلالت میکند بر وجود حقوق سیاسی یعنی حق دادن رای، حق اعتراض به انتخابات و حق رسیدن به مقامات عمومی. برای اعمال موثر این حقوق، فرد باید از آزادی بیان، آزادی مطبوعات و اجتماعات و همه دیگر آزادیهای سیاسی و مدنی بهره مند باشد(عالم،۲۹۹:۱۳۸۸). در یک نظام دموکراتیک چهار عنصر یا رکن اصلی وجود دارد: برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه، وجود دولت شفاف و پاسخگو، رعایت حقوق مدنی و سیاسی و وجود جامعه دموکراتیک یا مدنی(بیتهام ۱۳۸۹: ۵-۵۳).ژرژ سورن سن در کتاب «دموکراسی و دموکراتیزهکردن»، پیششرطهای زیر را برای تحقق دموکراسی لازم دانسته است: ۱- نوگرایی و ثروت: در این زمینه، تحلیلهای تجربی فراوانی وجود دارند که موید این نظریه هستند ۲- فرهنگ سیاسی: در پارهای از فرهنگها، سلسلهمراتب اقتدار و عدم تساهل از اهمیت بیشتری برخوردارند. روشن است این فرهنگها به میزان کمتری مشوق مردمسالاری خواهند بود. ۳- ساختارهای اجتماعی جامعه و نقش گروهها و طبقات مشخص: برینگتون مور در جستجوی ریشههای تاریخی مردمسالاری، نتیجه میگیرد که لازمه رشد دموکراسی پارلمانی، وجود طبقه مستقل و فعال شهری(بورژوا) است. البته برخی نظریهپردازان معتقدند همیشه و همهجا دستیابی به مردمسالاری مستلزم مبارزه همگانی علیه گروه پیشگام بورژوازی بوده است ۴- عوامل خارجی: نظریهپردازان نوگرایی از نفوذ عامل خارجی بهعنوان عامل مثبت در راستای رشد مردمسالاری یاد میکنند، اما نظریهپردازان وابستگی، برعکس بر این باورند که نابرابری و مشکلات اقتصادی و اجتماعی جهان سوم، در واقع برخاسته از وابستگی آنها به نظام اقتصاد جهانی هستند و این امر امکان رشد مردمسالاری را بسیار مشکل میکند(سورن سن،۳۵:۱۳۸۱).
متغیرهایی که به دموکراسی مدد میرسانند عبارتند از: ۱- سطح بالای همگانی ثروت اقتصادی ۲- توزیع به نسبت مساوی درآمد و ثروت ۳- اقتصاد بازار ۴- وجود طبقه متوسط نیرومند ۵- سطح بالای سواد و آموزش ۶- وجود روحیه اعتراض و حق طلبی (پروتستانتیسم) ۷- پیشرفت و تکامل بحث و مناظره سیاسی قبل از مشارکت سیاسی ۸- علاقه و تسلیم بودن رهبران سیاسی به دموکراسی ۹- وجود سنتهای احترام به قانون و حقوق فردی(هانتینگتون، ۱۳۷۳: ۵-۴۴).
طبقه اجتماعی
از مفاهیم اساسی در جامعه شناسی، واژه طبقه است که قدمت آن طول تاریخ تفکر اجتماعی بشر بوده است. اما در نخستین تقسیمبندی افلاطون شهروندان را به سه طبقه زمامداران، طبقه نگهبانان و طبقه کارگران تقسیمبندی کرد. همچنین ارسطو میگفت در هر کشور مردم سه گروهاند: اول توانگرانند، دوم فقیران و سوم آنان که در میان این دو گروهاند(تامین،۲:۱۳۷۹). این واژه در سده های هجدهم و نوزدهم میلادی باب شد، ابتدا توسط آدام اسمیت در کتاب «ثروت ملل» و سپس به وسیله سن سیمون و ریکاردو و در انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه به مفهومی نو عرضه شد. و مارکس برای اولین بار واژه طبقه را در کتاب «سهمی در نقد فلسفه حق هگل» به کار برد(رایت میلز،۱۳۸۵: ۹۴).
در ادبیات جامعه شناسی سیاسی به طور کلی منظور از طبقات اجتماعی گروه بندیهایی است که بر اساس رابطهای که با وسایل تولید و مالکیت و یا کنترل منابع اقتصادی دارند، تعریف میشوند(بشیریه،۱۳۸۷: ۵۹).
در این تحقیق بدنبال آن هستیم که هر یک از طبقات اجتماعی در شهر گیلانغرب چه گرایشی به دموکراسی دارند. عموما رهیافتهای گذار طبقات اجتماعی به دموکراسی به دو دسته تقسیم میشوند، عدهای از اندیشمندان طبقه متوسط را خواهان و عامل دموکراسی میدانند و عدهای دیگر دموکراسی را حاصل مبارزات طبقه کارگر میداند. با توجه به یافتههای نظری موجود میتوان گفت: طبقه بالا بدلیل محافظهکاری و همچنین تمایل به حفظ وضع موجود و اقتصاد بازار آزاد که در آن آزادی سرمایه وجود دارد گرایش مثبتی به دموکراسی دارد بطوری که این گرایش طبقه بالا، به دموکراسی بیشتر از گرایش طبقات دیگر میباشد. طبقه متوسط سنتی بدلیل اقتصاد بازار آزاد و ناتوانی در رقابت با آن گرایشی مثبتی به دموکراسی ندارد. طبقه متوسط جدید بدلیل کسب پایگاه اکتسابی و همچنین روشنفکری و دگراندیشی گرایشی مثبت به دموکراسی دارد. طبقات کارگر بدلیل تشکلها و سندیکهای کارگری و همچنین برخورداری از حق اعتصاب و کسب قدرت چانهزنی از خواهانان دموکراسی میباشند. طبقات پایین نیز بدلیل برخوداری از کمکهای مالی دولتی و تمایل به حفظ وضع موجود دیدگاهی مشابه با دیدگاه طبقات بالا دارند و گرایش این طبقه نیز به دموکراسی مثبت میباشد. دموکراسی سبب تعدیل وضع طبقات مختلف میشود که طبقات بالا به حقوق سیاسی طبقات پایین، به ویژه سهیم کردن آنها در توزیع قدرت، توجه بیشتری مبذول دارند. آنچه که بصورت کلی میتوان استنباط کرد این است که شیوههای زندگی بازرگانی و بورژوازی و روشنفکری و کارگری هماوایی بیشتری با دموکراسی دارد.دموکراسی برای طبقات مختلف جامعه معانی گوناگونی دارد، برای طبقه مرفه جامعه، دموکراسی به معنای آزادی سرمایه و در نتیجه منافع ناشی از نابرابری است، ولی برای طبقات فرودست به معنای مساوات، آن هم در بین گروه هاست(لفت ویچ، ۱۳۷۸: ۱۸۵). توسعه و رشد دموکراسی به مناسبت توسعه تاسیسات عمومی، امکان روز افزون حصول به مقامات بالاتر سلسله مراتب اجتماعی برای عناصر جدید، خواه از طریق انتخابات و خواه از طریق صعود در سلسله مراتب حزبی و اتحادیهها و سازمانهای گروهی دیگر فراهم میآورد، خلاصه کلام امکانات تازهای برای ارتقاء افراد وجود دارد. تحت فشار عقاید و نظرات مختلف نیز ممکن است نقل و انتقالات اجتماعی و حتی هم سطحی اجتماعی بوجود آید(لاروک،۳۸:۱۳۸۵).
1-2- سوالات تحقیق
سوال کلی
میزان گرایش طبقات اجتماعی به دموکراسی در بین شهروندان بالای ۱۸ سال شهر گیلانغرب چقدر است؟
سوالات جزئی
۱- آیا میزان گرایش به دموکراسی در بین شهروندان بالای ۱۸ سال شهر گیلانغرب بر حسب اشتغال متفاوت است؟
۲- آیا میزان گرایش به دموکراسی در بین شهروندان بالای ۱۸ سال شهر گیلانغرب بر حسب تحصیلات متفاوت است؟
۳- آیا میزان گرایش به دموکراسی در بین شهروندان بالای ۱۸ سال شهر گیلانغرب بر حسب درآمد متفاوت است؟
۴- آیا میزان گرایش به دموکراسی در بین شهروندان بالای ۱۸ سال شهر گیلانغرب بر حسب مالکیت متفاوت است؟
۵- آیا میزان گرایش به دموکراسی در بین شهروندان بالای ۱۸ سال شهر گیلانغرب بر حسب محل سکونت متفاوت است؟
۱-۳- اهمیت و ضرورت تحقیق
در آغاز قرن بیست و یکم، دموکراسی چنان به یک ارزش سیاسی برتر و جهانگیر تبدیل شده است که گویی بدون آن جهان قادر به ادامه حیات خود نیست. برای بسیاری از مردم، تصور جهان بدون دموکراسی به معنای بازگشت استبداد و انواع خشونتهای هراسانگیز است که کل تاریخ بشریت را در تسخیر خود داشتهاند. اما گسترش اندیشه و پراکسیس دموکراتیک فقط به دلیل وجود چنین رقبا و یا ترس مردم از آنها نیست. پوپر دموکراسی را برای گسترش آزادی، برابری و حرکت گام به گام جهت زدودن درد و رنج بشری شایستهترین نظام حکومتی میداند.
آنچه سبب میشود که راجع به دموکراسی به تحقیق پرداخت این است که امروزه دموکراسی دیگر مسله حکومتها نیست، بلکه دموکراسی مسله مردم و ملتهاست که در پی کسب حقوق برابر سیاسی و مدنی، مشارکت در امور و تعیین سرنوشت خود و محدود کردن قدرت حاکمان و جلوگیری از فضای اختناق و استبداد و برخورداری از مواهب آزادی بیان و عقیده و اندیشه است. دموکراسی فی نفسه دارای ارزشهای است که انسانها در طول تاریخ به دنبال تحقق آنها بودهاند. اصل خودمختاری، مشارکت، آزادی، برابری . از ارزشهای هستند که امکان تحقق آنها در روابط و مناسبات دموکراتیک امکانپذیر است. دموکراسی تنها شیوه زیستی است که با اصل ” انسان بودن ” آدمیان جور در میآید و میتواند به تحقق ارزشها و کرامتهای وجودی انسانها کمک کند. همچنین دموکراسی موقعیتهای را ایجاد میکند که جدالها و نزاعها به خشونت نینجامد و در واقع حل مسالمتآمیز اختلافات را تشویق میکند. و ما نیز در این تحقیق برآنیم که دموکراسی را از نگاه طبقات مختلف اجتماع بررسی کنیم.اما در یک تقسیمبندی کلی اهمیت و ضرورت تحقیق در مورد دموکراسی را بیان میکنیم:
۱- نقش بازدارنده دموکراسی از بروز انقلابات و بحرانهای سیاسی و همچنین تثبیت و مشروعیت بخشیدن به نظام موجود:
سیر تحول فرهنگ و تمدن بشر همواره ایجاب مینمود که برای حفظ نظم و استقرار آرامش در جامعه پیوسته قوانین و مقرراتی تدوین گردد. اما قوانین و مقرراتی که در ادوار مختلف تمدن انسانی تدوین گردیده است، همواره حافادامه مطلب در لینک زیر
پایان نامه بررسی رابطه بین میزان گرایش شهروندان بالای ۱۸ سال شهر گیلانغرب به دموکراسی با طبقه اجتماعی
سایت های دیگر:
آخرین نظرات